دانلود رماندفتر خاطرات نازگل از نیلوفر قایمی فر به صورت pdf, اندروید رایگان
خلاصه:
داستان این رمان درباره ی زندگی یک دختر نوزده ساله است.
او همیشه هزاران رویا، آرزو و خیال پردازی های رمانتیک در سر دارد و همیشه به دنبال نیمه ی گمشده ی خودش هست…
سرانجام بر اساس یک اتفاق درگیر یک تعارض می شود و برای نجات آینده اش اقدامی می کند.
بر اساس این اقدام تمام ورق های زندگیش برمی گردد…
اما این اقدام چه بود؟! و با چه شخصی بود؟!
به طرف بالا داده شده بود. خیلی مردونه بود. البته
موهای مانی در رده ی جوونای قرتی زبون زد و نمونه بود.
رسیدیم به بیمارستان خصوصی ای که بردیا و مانی در موردش حرف می زدن. تقریبا بیشتر پرستارها و دکتر ها هر دوشون رو می شناختن، علی الخصوصی بردیا رو … تازه اونجا مطمئن شدم که حدسم دست بوده و مانی و بردیا برادر هستن،
بردیا به پرستار یه دستورایی داد و پرستارها انجام دادن، من همون طور کنار ایستاده بودم ، به تماشای عملیات پزشکی اونا، مانی فقط لحظات اول بالا سر هدی بود، بعدش مدام SMS بازی می کرد… ولی بردیا تمام مدت پی کارهای هدی بود.
همون موقع یه بیمار اورژانسی آوردن، پرستار دویید به سمت اتاق و با عجله گفت :
– آقای دکتریه بیمار اورژانسی داریم، عجله کنید.
بردیا – مانی اون موبایلتو ولی می کنی، یا بیام بشکوانمش ؟
مانی موبایلشو تو جیبش گذاشت و دنبال بردیا رفت. من هم رفتم بالا سر هدی نشستم و شروع کردم به سیگار کشیدن. – اونم تو بیمارستان و واسه جیب زنی و مخ زنی میای، نه واسه خوردن این زهر ماری ها.
هدی – غلط کردم زحل، غلط کردم… بسی کن!
زیر لب گفتم:
– غلط کردن کمته، تو باید ” چیز خور” بشی .
از کنار آینه دیدم مانی داره می خنده. حالا که استرسم کم شده، می تونم راحت تر دیدشون بزنم، مانی رو از آینهی بغل و بردیا رو از آینه وسط. چیزی که توجهمو جلب کرده بود، بوی عطری بود که به مشامم می خورد گاهی تلخ و خنک ، گاهی تلخ و ترشی … به آرم روی فرمون نگاه کردم، نسبت به ماشینای توی پارتی خیلی هم گرون نبود، تویوتا
بود ، شاید پره پر هشتاد ، نود تا !
جفتشون قد بلند و چهار شونه بودن و چشم ابرو مشکی . چشمای مانی درشت با مژه های پر، ولی چشمای بردیا معمولی اما جذاب … بینی مانی کمی غضروفی بود ولی متناسب، بینی بردیا بی نقص و معمولی… جفت لب و دهان ها جذاب و خوش فرم . موهای مانی