دانلود رمان یکشنبه ی غم انگیز نودهشتیا

نام رمان : رمان یک شنبه ی غم انگیز
به قلم : havva7
امتیاز : ۴ از ۵
تعداد صفحات : ۲۲۷
بخشی از رمان
حتی به خودش زحمت نمیده که سرش رو بلند کنه و نگاهی بهم بندازه. په برسه به اینکه جواب سلامم رو بده چطور؟
همچنان ساکته دست دراز میکنم که کیفش رو از دستش بگیرم اما بی توجه به من کفشاش رو پرت میکنه توی جا کفشی و یک راست
پیشنهاد ما
کمیره اتاقی که وسایلش رو اونجا چیده. دنبالش میرم.
شام امادهست الان برات میارم
میره تو و در رو توی صورت من میبنده صدای قفل کردن در اتاقش رو میشنوم چند تاضربه به اتاقش میزنم و منتظر میشم
حمید کارت دارم در باز کن
انگار که اصلا صدای من رو نمی شنوه هیچ کس العملی انجام نمیده
خالت برای فردا شب دعوتمون کرده چی کار میکنی؟میای بریم یا نه؟ حمید من به
مامانت چه جوابی بدم؟ نوری که از زیر اتاقش بیرون از بین میره میفهم که پراغ رو خاموش کرده باشه هر جور میل توهه نمیرم فامیل تون دلیل
نرفتننمون هم با خودت باز هم سکوت میرم طرف میز گرد بزرگی که گوشه ی سالن گذاشتن وعکس های من و حمید رو روش
چیدن یکی از عکسای حمید رو برمیدارم و بهش نگاه میکنم حتی عکسش هم هنوز برام غریبه است یه پسر ۲۸ ساله
با قد متوسط واندام معمولی و چهره ی معمولی تر چشمای قهوه ای ریزش توی عکس هم نامهربان به نظر میان نمیفهمم
این همه غرر از کجا میاد از لیسانس زوری که دانشگاه ازاد شهرستان گرفته یا از شرکتی کهبه زور پولی که باباش از فروش
ارثیه ی پدریش به دست اورده سر هم کرده یا از منطق و انصاف نداشته باش میدونم به اون هم حتما این جریانات سخت گذشته
پیشنهاد نودهشتیا