دانلود رمان پرتره نودهشتیا
تا حالا شده؟
این یه حسه.
میدونی اسم این حس چیه؟
عشق.
قطعا همه عاشق پدر و مادر و خواهر و برادرشونن .اما من منظورم عشق به کس دیگه ایه.
عاشق که بشی شب و روز به فکرشی،اگه ازش دور بشی دلت میگیره،اگه پسر باشی براش غیرتی میشی،نمیزاری کسی یه نگاه چپ بهش بکنه،اگرم دختر باشی دوست داری بهش تکیه کنی،خودتو براش لوس کنی .
خلاصه بگم این عشق یه مرضه،درمون نداره،وقتی مبتلا بشی،باید دست عشقتو بگیری ببری پیش عاقد،تا عشقت بشه خانوم خونت،تا بشه اقای خونت،گرمای خونت،تازه اون موقعس که کم کم میفهمی زندگی چیه،اما،تا بیای بفهمی چی به چیه میبینی بابا شدی،میبینی مادر شدی و بهشت رو پهن کردن زیر پات،تازه اونموقعس که وقتی بچت میخنده جیگرت حال میاد،تازه اونموقعس که باز عاشق میشی،عاشق بچت،میخوای دنیارو بریزی به پاش،هرکاری میکنی تا خون از دماغش نیاد،اگه پسر باشه مرد بار بیاد،اگرم دختر باشه ،بشه مثل مادرش،بشه یه شاخه گل که فقط تو بهشت پیدا میشه.
بچه ات بزرگ که شد،دوس داری عروس بشه،چنان جهیزیه براش بگیری که همه کف کنن،دوس داری داماد بشه،چنان عروسی براش بگیری که تو فامیل تک باشه،بچه ات که ازدواج کرد،بچه دار که شد،تو نوه دار میشی،تازه اونموقعس که باز عاشق میشی،نمیخوای اشکشوببینی،اگه بچه ات ،نوه ات رو دعوا بکنه ،طرف نوه رو میگیری،میبوسیش،بعد از ظهر ها میبریش پارک ،براش بستنی میخری،باهاش فوتبال بازی میکنی،باهاش خاله بازی میکنی.
والسلام.
فکر نکنم بعد از این هم، ادامه داشته باشه.اگرم داره من نمیدونم.