دانلود رمان جادو نودهشتیا
دانلود رمان جادو نودهشتیا
سعی می کردم تا جای ممکن لنگ نزنم اما خب باز هم به مقدار نشون می داد. نزدیک ساختمون انسانی بودم که جمعی از دخترها که جلوی بورد بیرونی ایستاده بودن با صدای جیغ المیرا به سمتم برگشتن. المیرا(هم اتاقیم) با خوشحالی به سمتم دویید و پشت سرش هم نسرین (هم اتاقیم که هم شهریم هم بود) هم دیگه رو بغل کردیم و نسرین با حرص گفت:– ذلیل شده چرا نگفتی می خوای بیای، حد اقل من هم تنها نمی اومدم.– شاهرود بودمنسرین که انگار به کل فراموش کرده بود دیگه پیش پدر و مادرم نیستم لبش رو به دندون گرفت و سریع با خنده رنگ عوض کرد:– راستی شاهرود خوش می گذره؟ خونه عمه و اینا! پسر مجرد ندارن؟و قاه قاه خندید. المیرا با چشمهای متعجب نگاهش کرد و زیر لب گفت:– جادوگرو بعد رو به من گفت:– مهناز جون ما داریم میریم سلف؛ ژتونمون و شارژ کنیم. تو هم اگه می خوای کارت دانشجوییت و بده واسه تو رو هم انجام بدیم.با لبخند قدر دانی گفتم:– ممنون عزیز، اما فکر نکنم احتیاجی بشه. می خوام مرخصی بگیرم.تا المیرا خواست سوال بپرسه. نسرین در حالی که دستش رو می کشید گفت:– بیا بریم برات توضیح می دم.نسرین تا حدی از ماجرا خبر داشت (البته به غیر از روح بازی ها)، رو به من گفت:– تا کی هستی؟شونه هام و بالا انداختماین کتاب در سایت نگاه دانلوداماده شده……جادوگرو بعد رو به من گفت:- مهناز جون ما داریم میریم سلف؛ ژتونمون و شارژ کنیم. تو هم اگه می خوای کارت دانشجوییت و بده واسه تو رو هم انجام بدیم.با لبخند قدر دانی گفتم:- ممنون عزیز، اما فکر نکنم احتیاجی بشه. می خوام مرخصی بگیرم.تا المیرا خواست سوال بپرسه. نسرین در حالی که دستش رو می کشید گفت:- بیا بریم برات توضیح می دم.نسرین تا حدی از ماجرا خبر داشت (البته به غیر از روح بازی ها)، رو به من گفت:- تا کی هستی؟شونه هام و بالا انداختماین کتاب در سایت نگاه دانلوداماده شده
- برچسب ها:, pdf, آداب زمینی:, انتخابات:, اندروید, اپید, ایفون, بازیهای عاشقانه:, تبلت, تصاویر برای رمان جادو, جستجوهای مربوط به رمان جادو, دانلود رمان جادو ( جلد دوم نفرین یک جسد ), دانلود رمان جادو Archives, دانلود رمان جادو از دل آرا دشت بهشت, دانلود رمان جادو ویژه فازرمان, دانلودرمان جادو برای موبایل(جاوا, رمان «جادو» به چاپ رسید, رمان تاریکتر از جادو, رمان ترسناک جادو, رمان جادو, رمان جادو Archives, رمان جادو)جلد دوم نفرین یک جسد)(roman, شاهد:, واهمهی نوشتن:, گفتِ سنگها:
https://98ea.ir/?p=980
لینک کوتاه مطلب: