دانلود رمان تهران بی تو نودهشتیا
رمان در مورد دختری به اسم آرشینه که خانوادشو تو تصادف از دست داده تو عمارت دوست پسر داییش مشغول به کار میشه…
گریه اجازه ی صحبت را به آن دختر نمی داد، دختری که پاک تر از گل بود، چه بلایی سرش آمده؟ با شنیدن زجه های دختر هر آدمی دلش به رحم می آید پس چرا آدم روبروی این دختر دلش به رحم نمی آید؟ مگر صدای التماس هایش را نمی شنود؟ مگر اشک های دختر روبرویش را نمی بیند؟
یکی به این مرد بفهماند که این دختر زجر می کشد! ولی گوش او بدهکار نیست، بی توجه به صدای دختر، بی توجه به اشک هایش، بی توجه به وجدانِ خودش و بی توجه به دنیای اطرافش کار خودش را ادامه می دهد، کاری که جوانمردانه نیست، کاری که فقط از یه انسان گرگ صفت برمی آید!.
آرشین:
با دیدن استکان خورد شده ی روی زمین خوف برم می داره؛ به دوروبرم نگاه می کنم تا کسی نباشه و من بی سروصدا شیشه خورده هارو جمع کنم، همینطور که سرم پایین بود صدای پایی رو می شنوم و بعد صدای داد رئیس! می ترسم! من از این مرد ترسناک مثل سگ می ترسم مردی که در این دو ماه به من نشون داد همیشه آدمای خوشگل و پولدار خوش برخورد نیستند، به خودشون مغرور هستند، به قیافه، هیکل و مهم تر از همه به پول!
قباد ( با فریاد):
_اینجا چه خبره؟ دختره ی دستو پا چلفتی! به هر چی دست می زنی خرابکاری به بار میاری، من به تو پول میدم که این خونه رو تمیز کنی نه این که بیشتر بهم بریزی!
_ب..ببخ..ببخشید آقا از..از دستم افتاد
_گمشو زود تر جمعش کن از حقوقت کم میشه
_..چشم
پیشنهاد نودهشتیا:
من این رمان رو خوندم واقعا عالیه