دلنوشته غمگین
خلاصه: من مینویسم و او نخوانده، پاره میکند! من اشک میریزم و او ندیده میرود! به این نمیگویند غمگین ترین سمفونی دنیا؛ به این میگویند غمگین ترین تئاتر دنیا با کارگردانی ساکت که خدا نام دارد و خیره، نظارهگری میکند!
شمع وجود
گاهی در زندگی آنقدر مشکلات ناخواسته زیاد میشود که شمعِ زندگیت، روشن نشده آب میشود و رویاهایت را به یغما میبرد.
گاهی آنچنان دل میترکانی که سینهات نفس کم آورد و امیدهایت به تاراج میرود! از دل میگویی و سفرهی راز باز میکنی؛ پشتت میگویند و نان و نمک خورده، نمکدان میشکنند!
نمیدانم چرا آدمها بجای حرف، عادت کردهاند زهر بزنند؛ زهر میزنند به جان و روانت! افکارت را سمی میکنند و تو شاهد خراب شدن زندگیت میشوی…
ما آدمها گویا فراموش کردهایم برای به اوج رفتن، روحی داریم. از موج دریا بر خود میزنیم و گلایه میکنیم چرا در حال غرق شدن هستیم؟!
ذره ذره روزها را میگذرانیم و ذره ذره فراموش میکنیم که چه بودیم و کجا بودیم؛ فرار میکنیم از هست و نیست خود و پشت خندههایمان، میگرییم!
دست میکشم بر ساحل احساسم؛ همان ساحلی که کلیشه شده برایت ولی هنوز دردهایش تازگی دارد! حقِ یک ساحل آرام، صخره های مشکلات نیست.
مگر دست و دلم به چه گناهی رفت که دار و ندارم همراهیش کرد؟!
[…] دانلود دلنوشته شمع وجودم نودهشتیا […]