نام کتاب: دل را به خدا بسپار
نویسنده: فاطمه مهرجرد کاربر نودهشتیا
ژانر: عارفانه،تراژدی دلنوشته غمگین
مقدمه: سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند؛ که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت. به رقص درآیی… قصه عشق، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست. سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
«فهمیدن» کار هر آدمی نیست…
قلم در دست گرفته و بر روی کاغذی که اشک هایم آن را همانند قلبم مچاله کرده اند، مینویسم. برای آرام شدن، برای به دست آوردن کمی آرامش.
مینویسم حرفهایم را و در میان میگذارم دردهایم را با خدایی که میدانم از همه شان خبر دارد ولی…
و در آخر مینویسم بلکه این قلب مچاله شده ام صاف شود:
خداوندا! ای آفریدگار اشک! آفریدگار غم! زبانی را خلق کرده ای تا نام و ذکر تو را بر آن جاری کرده و تو را شکر گوییم اما…میدانی همین زبانی را که آفریده ای با سخنانش چه مقدار اندوهی به دلم انداخته و چه مقدار اشکی از چشمانم جاری ساخته؟!
خدایا! کاش ذره ای از مهر و محبت خود را در دل بندگانت قرار میدادی؛ آنگاه دیگر اشکی نبود که بریزم و غصه ای نبود که به خاطرش ذره ذره آب شوم.
مگر تو آفریدگار مهربانی نیستی؟! پس چرا نیست؟ کجاست آن محبتی که همه از آن دم میزنند و کو آن مهربانی ای که همه ادعای داشتنش را دارند؟! ای پناه دل تنهای من! تنها و دلشکسته ام…
دلشکسته از قضاوت های نا به جا، از شنیدن سخنانی نا حق و از حرفهایی که بدون هیچ توجهی حواله ی حال ناخوشم میشود.
خدایا! تو خود شاهد جریانات زندگی من بودی، هستی و میدانم که خواهی بود!
پس ببین این تنهایی را… و این بنده ی غمگینت را که چطور در درگاه تو اشک میریزد تا کمی از آرامش از دست رفته اش را به دست آورد. تا بتواند مقاومت کند در برابر حرفهای نا به جای این مردم نامهربان… در برابر سختیهای روزگار… و در برابر ضربههایی که یکی یکی بر روحش وارد میشود و ذره-ذره او را از پای در میآورد. مگر قلب دختری شانزده ساله چه میزان طاقت ترک برداشتن دارد؟!