نام کتاب: تک مُــروارید
نویسنده: سحرناز راد کاربر نودهشتیا
ژانر : عاشقانه، دلنوشته اجتماعی، تراژدی
صفحه آرا: فاطمه السادات هاشمی نسب
طراح جلد: narges85
ویراستار: سنا.ف
تعداد صفحه: ۳۷
تهیه شده در انجمن نودهشتیا دلنوشته غمگین مقدمه:
در صحرا تو را بینم
مگر سرابی؟
در دریا تو را بینم
مگر آبی؟
در رایحه تو را بینم
مگر گلابی؟
در عشق تو را بین
مگر عذابی؟
در سوال تو را بینم
مگر جوابی؟
در نیکوکاری تو را بینم
مگر ثوابی؟
ای مراورید صدفم
در جهانم تنها تو نابی!
#سروده: سحرناز راد
***
با لکنت، آوازه ای را شروع کردم و در اواسط کلام، عشق همچون بغضی برگلویم نهاده شد و هرگز میسر نشد که در عاشقی تک واژی از زبانم خارج شود.
هی…
من همان دخترک شانه به دستم که به دنبال مادرش میگردد تا زلف پریشانش را نه با شانه، بلکه با دستان پر از محبتش مرتب کند.
از کدامین دردها اقرار کنم؟ از کدامین محنت؟
***
تیز نگاهی نثارم کرد. من… حتی نای نفس کشیدن را هم نداشتم. چه میخواستم؟ از دل؟ از خدا؟
مردانگیاش را به رخم کشاند.
میان نوشتههای پراکنده و انبوهم، گذر زمان را حس کردم. دستی بر شانهام نشست. که بود؟ آه… ضمیر ناخودآگاهم!
خسته و ملول پرسید:
– چرا نظمی در افکارت برقرار نمیکنی؟
دست از نوشتن برداشتم. چه میکردم؟ اصلا… بلد نبودم. نوشتن را؛ احساس را یاد نداشتم. قلبم در تلاطم بود. خودکار را گوشهای پرت کردم.
نوشتن جربزه میخواهد!
افکارم پشت سرهم رژه میرفتند. با غو، به گوشه و کنارههای مغزم پناه میبردند. باید از جایی شروع میکردم…
پ.ن: دلنوشته ی من بسیار متفاوت آغاز می شه! اول خواستم احساساتم رو قبل نوشتن این دلنوشته ها بدونین بعد بریم سراغ مطلب اصلی…