دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم

رمان پوتوس از نیکتوفیلیا

20220921 123928 5r19 300x300 - خرید و دانلود رمان پوتوس از نیکتوفیلیا

خرید و دانلود رمان پوتوس

عنوان رمان: پوتوس

نویسنده: مهدیه سادات ابطحی ایوری (نیکتوفیلیا)

ژانر: جنایی، عاشقانه

تعداد صفحه: ۴۰۲

خلاصه:

کریس، تمام تلاشش را می‌کند تا مانا را از این بازی دور نگاه دارد و منصرفش کند اما در نهایت، مانا راضی به ماندن نمی‌شود. سائوپائولو، با وجود تمام زیبایی‌هایش، حال شاهد حضور دخترکی ایرانی بود که عزای آندریاس را گرفته و می‌خواست، مرگ باعث و بانی‌اش را به چشم ببیند. اما مانا، نمی‌دانست حال که بی‌توجه به توصیه‌های کریس، خودش را میان این بازی انداخته است، چه روزهای شومی برای خود می‌سازد. آیا مانا، از زندگی در دنیای خالفکارها و سر و کله زدن با آن‌ها، جان سالم به در می‌برد؟ آیا بالأخره، روزی می‌رسد که حقایق برای او فاش شود و بفهمد مردی که این‌چنین به او اعتماد دارد، همان قاتلی‌ست که دنبالش می‌گردد؟ آن روز چه بر سر روحش می‌آمد؟

توجه: 

این رمان در ادامه‌ی جلدِ قبل با نام “کاکادو” نوشته شده. اگر این جلد رو می‌خونید و احساس میکنید از هیچ چیز خبر ندارید، می‌تونید جلد اول رو به طور رایگان دانلود و مطالعه بفرمایید.

دیگر رمان‌های این نویسنده:

دانلود رمان کاکادو(جلد اول رمان پوتوس) به صورت رایگان

دانلود رمان تمنای نوش‌دارو با فرمت PDF

 

بخشی از رمان جهت مطالعه و دانلود:

کریس با خیالی آسوده، بی‌سیم را پایین آورد و سر چرخاند تا نگاهی به مانا که تا جایی که می‌توانست، دور نشسته بود بیاندازد. با دیدن او که بی‌صدا اشک می‌ریخت، نفسی گرفت و برخاست. جت، آرام- آرام حرکت می‌کرد تا برای برخاستن آماده بشود و این، دل مانا را به تب و تاب می‌انداخت. کریس روی مبل مقابل او نشست و پا روی پا انداخت. با لبخند گفت:

– سال پیش برای یه معامله‌ی پر سود به مکزیک سفر کردم. اون روز این‌قدر گرم بود که حاضر بودم همه چیزم رو بدم تا فقط برای یک لحظه
یه نسیم خنک به صورتم بوزه اما به جاش یه معامله‌ی بهتر کردم. محموله در ازای یک هواپیمای خصوصی.

مانا دستی به گونه‌هایش کشید تا اشک‌هایش را پاک کند. نگاه از پنجره گرفت و به کریس داد. چشمانش را از روی لبخند گشاده‌ی او بالا کشاند و به مردمک‌هایش دوخت. سکوت کرد که زن، کنارشان ایستاد و بطری نوشیدنی محبوب کریس را پس از باز کردن درب آن، با احترام روی میز گذاشت. کریس بطری را برداشت و خطاب به زن گفت:
– یه لیوان آب بیار!
زن که برای اطاعت امر، از آن‌ها فاصله گرفت، کریس لبه‌ی بطری را به لب‌هایش چسباند و جرعه‌ای نوشید. سپس رو به مانا گفت:

– اگه من به اندازه‌ی تو اشک می‌ریختم تا الآن از شدت سردرد دیوونه می‌شدم! مانا با بغض لب زد:
– برای تو عادیه. از دست دادن نزدیکانت. مردن آدم‌های بی‌گناه. این‌قدر خونسرد رفتار می‌کنی که انگار هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده.

زن لیوان آب را روی میز گذاشت و با اشاره‌ی کریس، دور شد. هواپیما از روی زمین برخاست و به پرواز درآمد که نگاه مانا ناخودآگاه سمت پنجره کشانده شد. قلب بی‌تابش، بی‌تاب‌تر گشت که کریس، لیوان آب را از روی میز برداشت و سمت او گرفت. با لبخندی تلخ گفت:

– برای تو هم عادی میشه!

مانا، بینی‌اش را بالا کشید و با چشم‌های متورمش، خیره‌ی لیوان شد. آن را بی‌تشکر از دست کریس گرفت و جرعه‌ای نوشید که همزمان، صدای زنگ موبایلش هم برخاست.

لیوان را روی میز گذاشت و گوشی‌اش را از
کوچک‌ترین و دم دست‌ترین جیب کوله‌اش بیرون کشید. دیدن نام کلارا که برای چندمین‌بار تماس می‌گرفت، نگاهش را نالان کرد. بی‌حوصله، آن
را پاسخ گفت.

– سلام.

کلارا که نگرانی بر جانش غلبه کرده بود، با شنیدن آن “سلام” آلمانی از جانب مانا، کمی درنگ کرد و بعد تند گفت:

– مانا؟! مانای احمق تو کجایی؟ حالت خوبه؟ چرا هر چه‌قدر تماس می‌گیرم جواب نمیدی؟ اون مرد عوضی باهات چی‌کار کرده؟

مانا لحظه‌ای پلک بست و با مکث باز کرد. نیم نگاهی به کریس که گوش تیز کرده بود انداخت و با صدای گرفته‌اش به آلمانی گفت:

– گوش کن کلارا! من خوبم فقط… دارم از آلمان میرم.

کلارا گیج نگاهش را روی مردمک‌های تیل گرداند و پرسید:

– چی میگی؟ کجا میری؟ بر می‌گردی ایران؟

– نه! کلارا فقط یه نفر می‌تونه کمک کنه بفهمم کی آندریاس رو کشته. من با کریسم. تا وقتی پیداش نکنم بر نمی‌گردم کلارا. ببخشید که
بی‌خبر گذاشتمت!

کلارا روی مبل رها شد و مبهوت گفت:

– دیوونه شدی؟ مانا! مانا پلیس داره کالبدشکافی می‌کنه. حتماً می‌فهمیم که آندریاس چه‌طوری و توسط چه کسی مرده. احمق نشو مانا! برگرد!

مانا قطره اشکی ریخت و لب زد:

– نه! نمی‌تونم تحمل کنم مثل یه آدم بی‌فایده و بی‌مصرف زندگی کنم. باید یه کاری انجام بدم. باید خودم دست به کار بشم. دوستم مرده کلارا.

تیل پا در میانی کرد و خطاب به کلارا گفت:

– بهت که گفتم! همه‌ی این‌ها به خاطر اون مَرده! اول آندریاس، حالا هم مانا. من ربطی به این ماجرا ندارم.

کلارا نگاهش را از روی تیل و نگاه ملتمسانه‌اش برداشت و گفت:

– مانا داری حماقت… .

مانا بی‌حوصله میان کلامش پرید و گفت:

– مراقب خودت باش! خداحافظ.

سپس، تماس را خاتمه داد و سرش را به پشت مبل تکیه نهاد. کریس دمی گرفت و جرعه‌ای نوشید که مانا نیز، لیوان آبش را برداشت و آرام- آرام از آن خورد.

ساعت سه‌ی ظهر بود که به مقصد رسیدند. زمان پنج ساعته‌ی پروازشان، با آن جت خصوصی که هم سرعت بیشتری داشت و هم مسیرهای
مناسب‌تری را انتخاب می‌کرد، کوتاه شده بود.

کریس و مانا هر دو پس از پیاده شدن از هواپیما، نفس عمیقی کشیدند و کریس، بوی خوش وطنش را به مشامش کشید. قدمی جلوتر از مانا برداشت و سوی او چرخید. دست‌هایش را از هم گشود و با لبخند گفت:

– به سائوپائولو خوش اومدی عشقم!

در مقابل نگاه بی‌حس مانا، چرخید که ایدن را در آن کت و شلوار رسمی مشکین دید. با صورتی بور، موهایی طلایی و قامتی چهل ساله!

ایدن تکیه از بی‌اِم‌وِی نقره‌ای‌اش برداشت و درحالی که کراوات سورمه‌ای با خط‌های اریب نقره‌ای‌اش در نسیم خنک سائوپائولو می‌رقصید، لبخند گشاده‌ای بر لب نشاند و جلو رفت. کریس با او دست داد و با لبخندی محو و کج گفت:

– ناراحت نشو اما انتظار داشتم منفرد به استقبالم بیاد.

ایدن با لبخند سری تکان داد و گفت:

– ناراحت شدم. اما مشکل اصلی‌مون ارنستوئه.

درب ماشین را گشود و قبل از آن‌که سوار شود، با لبخندی شیطنت آمیز خیره‌ی ایدن و مانا شد و همزمان با ابرو بالا انداختنش ادامه داد:

– مشتاق شدم بدونم چرا محموله‌ی من ناقصه.

دانلود رمان جدید

  • اشتراک گذاری
تبلیغات
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: پوتوس
  • ژانر: عاشقانه_جنایی
  • نویسنده: مهدیه سادات ابطحی ایوری(نیکتوفیلیا)
  • ویراستار: Aytak
  • طراح کاور: Ayda.r
  • تعداد صفحات: 402
  • منبع تایپ: نودهشتیا
لینک های دانلود
https://98ea.ir/?p=13461
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • دانلود رمان گردنبند ماه – دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم
    جمعه 5 می 2023 | 10:54 ق.ظ

    […] پیشنهاد نودهشتیا رمان نبردعشق عسلی از نجمه صدیقی پیشنهاد نودهشتی&… […]

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات متنی
درباره سایت
بزرگترین سایت رمان داستان دلنوشته نودهشتیا
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.