دانلود داستان بیست و پنج نودهشتیا
به نام خدا
نام داستان : بیست و پنج
نام نویسنده : M-DARK
صدای مشت محکمی بلند شد و «بهراد آز» بر روی زمین افتاد. بهراد زجه می زد و گیج شده بود. عذاب وجدان، لحظه ای اورا ول نمی کرد.
صورت سفیدش کبود شده بود و موهای سیاه بلندش آشفته شده بود. کسی شانه اش را گرفت و اورا بلند کرد. مرد چشم زاغی که ته ریش سفید و موی سیاهی