داستان از کتاب سوپ جو نودهشتیا
ما یکی از نخستین خانوادههایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من ۹-۸ ساله بودم.یادم میآید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشیاش به پهلوی قاب آویزان بود.من قدم به تلفن نمیرسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت میکرد با شیفتگی به حرفهایش گوش میکردم.
دانلود رمان جدید