رمان ماجراجویی، معمایی
خلاصه: آجر دروغ را با سیمان دروغ میپوشاند و ساختمانی سست بنا میکند که هر لحظه آمادهی ویران شدن است. افرادی که تشنهی حقیقت، در کویر خشک زندگی حیراناند، برایش اهمیتی ندارد. او با کوزهی پر از آب حقیقت، در زیر سایهی درخت زندگی نشسته است و از خنکای نسیم لذت میبرد.موج سرنوشت آنقدر قدرت دارد که آجرهای دروغِ روی هم قرار گرفته را به مرداب تباهی روانه کند؟ آیا روزگار، متواضعانه، پردهی حقیقت را بر پنجرهی زندگی میآویزد؟