دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم

داستان کلبه وارونه نودهشتیا

پاهایم جوری درد میکرد که گویی صدها کیلومتر راه رفته بودم.
کمرم به قصده تکه تکه شدن مرا می آزرد و هرکه نمی دانست، گمان میکرد کوه ها جا به جا کرده بودم.
اما باز هم بی حیایی ام گل کرده بود و دلم اندکی شیطنت می طلبید.
در حالی که از فرط خستگی، نفس نفس میزدم، دو دستم را به پیشانی ام تکیه دادم و سایه بانی درست کردم تا نوره سوزنده آفتاب، چشم هایم را نیازارد.
نمیدانم سراب میدیدم یا دیوانه شدم اما هرچه بود‌، کلبه ای به این زیبایی وسط بیابانِ خشک و گرم، طبیعی نبود!
آهسته سمتش قدم برداشتم و با دست هایم، عرق را از سرو گردنم ربودم.

دانلود رمان جدید
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات متنی
درباره سایت
بزرگترین سایت رمان داستان دلنوشته نودهشتیا
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.