دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم

رمان نمایش مرگ

IMG 20220901 WA0008 300x300 - دانلود رمان نمایش مرگ اثری از صبا طهرانی

نام رمان: نمایش مرگ

نام نویسنده: صبا طهرانی

ژانر : مافیایی، جنایی، عاشقانه

تعداد صفحه: ۳۲۲

دانلود رمان جنایی به قلم صبا طهرانی PDF، اندروید لینک مستقیم رایگان

خلاصه:

همه چی از آن‌جایی شروع شد که بار زندگی گردنش افتاد. بعد اتفاقی که افتاد ماجرای عجیبی پیش آمد. از فرارش تا پاکسازی شهر، قاتل روانی و…

چند رفیق که اتفاقات پیچیده‌ای براشون رخ می‌دهد.

آدم ها تغییر می‌کنند؛ اما این تغییر فرق داشت. او را از یک آدم مثبت و فرشته، تبدیل به آدم سرد و شیطانی کردند که می‌تونه به راحتی همه رو شکست بده.

اما در زندگی همه چیز اون جوری که فکر می‌کنی خوب پیش نمی‌رود. اما گاهی توان این رو داشتم که مغزم رو به فروش بزارم. آره… این مغز با افکارش به فروش می‌رسد.

پیشنهاد ما:

دانلود رمان نجات دهنده

بخشی از کتاب:

پانیا: حالا باید چیکار کنیم؟

من: نمی‌دونم.

به سورن زل زدم.

من: من میرم بیرون.

با وحشت بهم نگاه کردن که صدای قدم زدن کسی از بالا اومد.

با تعجب گفتم:

-طبقه بالا کسی هست؟

آینور: نه.

نفس عمیقی کشیدم.

زلفا با ترس اشاره کرد:

-دیوونه شدی کجا می‌خوای بری؟

من: باید سورن رو یک جای امن ببرم و بعد با ماشین دنبال شما میام.

سورن: من باهات می‌مونم.

من: هیس.

به آینور نگاه کردم و گفتم:

-اینجا به بالا راه داره؟

سری تکون داد.

من: بچه‌ها از جاتون تکون نخورید من زود بر‌می‌گردم.

از پله‌های اضطراری بالا رفتم‌.

سورن: من می‌ترسم‌.

همون جور که از بالا، پایین رو سرک می‌کشیدم گفتم:

-قانون بعدی باید قوی باشی.

وقتی هیچ ماشینی ندیدم از نرده‌ها پایین پریدیم.

سوار ماشین شدم و گاز دادم. تو خیابون‌های این شهر فقط ماشین من بود.

دم خونه‌ی خانم کلویی نگه داشتم و وارد ساختمان شدیم.

زنگ در رو زدم که با ترس و لرز در رو باز کرد.

خانم‌کلویی: تو اینجا چیکار می‌کنی بیا داخل بجنب.

من: متاسفم ولی الان وقت ندارم من برای مدتی نمی‌تونم باشم میشه از سورن مراقبت کنید؟

به سورن نگاه کرد و گفت:

-البته چرا که نه ؛اما خودت کجا می‌ری؟

من: پیش بچه‌ها راستی سورن زبانش خیلی خوبه و بلده.

سری تکون داد

سورن: دل آرا.

نگاهی بهش کردم که گفت:

-بر‌می‌گردی؟

من: اره بابا خیلی زود برمی‌گردم‌.

بغلم پرید و گفت:

-زود برگرد خونه.

نگاهی بهش کردم و به خرسش زل زدم.

من: هوی خرس عجیب مواظب سورن باش.

سورن لبخندی زد.

من: خدافظ خانم کلویی.

زمزمه وار گفت:

-مراقب خودت باش خدانگهدار.

از پله‌ها پایین رفتم و در آخر قیافه‌ی نگران سورن رو دیدم.

سوار ماشین شدم

با سرعت به سمت کافه رفتم.

بلند داد زدم:

-بچه ها بیاید.

کرکره بالا رفت و همون‌موقع چند ماشین مشکی رنگی تو دیدم قرار گرفت. بچه‌ها با سرعت سوار ماشین شدن و گاز دادم

صدای آژیر داخل شهر پخش شد و با تعجب نگاهی کردم که رو صفحه‌های مانیتور شهر تایم خاصی قرار گرفت.

با دقت شروع کردم به خوندن.

-زمان داده شده تا پایان پاکسازی سه هفته‌ی دیگر تا پایان پاکسازی مانده است.

پانیا: چی؟ سه هفته؟

ماشین‌های ون رو پشت سر‌مون دیدم.

من: ای وای.

گاز دادم و فقط با سرعت خواستم از دست‌شون فرار کنم.

هر چی جلو تر می‌رفتیم جسد‌های آدم های بی گناهی رو می‌دیدم و حالم بد می‌شد.

من: انگار وارد جهنم شدیم.

مرسانا: باید بری یک جای امن.

من: کجا؟

مرسانا: نمی‌دونم.

داخل پارکینگ رفتم و کنار ماشین‌های دیگه پارک کردم.

زلفا با تعجب نگاهم کرد.

من: اینجا پارک‌کردم که شاید نتونن بین این همه ماشین پیدا‌مون کنن.

من: برید پایین.

همه‌مون کف ماشین نشستیم.

زانو‌هام رو بغل کرده بودم.

پانیا: من می‌ترسم‌.

مرسانا: اما من نه

با تعجب نگاهش کردم.

مرسانا: برام مهم نیست که بمیرم یا نمیرم.

اخمی کردم

من: بس کن چرت پرت نگو.

صدای لاستیک ماشینی اومد…

دانلود رمان جدید

  • اشتراک گذاری
تبلیغات
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: نمایش مرگ
  • ژانر: عاشقانه، جنایی، مافیایی
  • نویسنده: صبا طهرانی
  • تعداد صفحات: 322
لینک های دانلود
  • برچسب ها:
https://98ea.ir/?p=13103
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات متنی
درباره سایت
بزرگترین سایت رمان داستان دلنوشته نودهشتیا
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.