ما شش نفر به دنبال خوشبختی درگیر دار مکافات شدیم. برای گناه ناکردهمون حکممون بازی با زندگیمون شد شاید بزرگترین گناهمون طمع بود. به اجبار تمام قوانین زندگیمون رو خط زدیم و وارد یک بازی از پیش تعیین شده، شدیم. خون رو برامون مقدس شمردن و از عطش، اجباری دروغین ساختن. اسلحهای از جنس وجودمون برامون هدیه کردن که در لایههای وجودمون اون رو مخفی کردیم تا ظاهر معمولیمون به باد نره و شیطان طرد شده این بهشت نباشیم. از ما خونآشامی اجباری ساختن، خونآشامهایی که فقط برای هدفی پوچ تبدیل شدند! ما شیاطین این بهشت دروغین هستیم!
نیلین دختری است که بعد از ده سال از هلند به ایران برمیگردد.
دختری زیبا که چشمهای آبیِ زیبایش را از مادربزرگ پدریاش که هلندی است به ارث برده است. برای پایاننامهی فوق لیسانساش در رشته هنر آماده میشود و عاشق نقاشی است.
قرار است دو هفته ایران بماند و برگردد اما با دیدن برادر دوست صمیمیاش دیوانهوار عاشق میشود و تمام برنامههایش عوض میشود.
حامی پسری است که دکترای مدیریت دارد و شرکت بزرگ خودش را راهاندازی کرده است. حرف- حرفِ خودش است و با کسی شوخی ندارد. از اینکه برادرش بیشتر وقتش با نیلینِ چشم آبی میگذرد شاکی است و برای سر به راه کردن برادرش به نیلین نزدیک میشود.
داستان نیلینِ آزاد و بیمرز و حامیِ پر از باید و نباید پر از بالا و بلندی است و البته عشق همیشه چارهساز است.
اولین باری که دیدمش یک چهارشنبه بهاری، مهمانی پوریا بود.
یک بهار، یک چهارشنبه و یک مهمانی معمولی که شروعی بود برای من تا طعم واقعی زندگی را حس کنم.
طعم شیرین عشق و تمام سختیهایش را.
بالا و پایینهایش را.
معنای حقیقی جملهی “که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها”
به عقب نگاه میکنم و به گذشته لبخند میزنم، با تمام بدیهایش اما کفه خوبیها گویا سنگینتر است، تو نیز در سمت خوبیها نشستهای و لبخند میزنی، درست جوری که من را به آینده امیدوار میکند. امیدی واهی که هیچ در پی ندارد جز جنگیدنهای من برای تو، یا اینگونه بگویم جنگیدن ما برای یکدیگر.
شما تا زمانی که نفهمید چه چیزی در سایههای شب پنهان است، نمیتوانید شب بیدار بمانید.
بعد از اتفاقات تلخی که برام افتاد، بعد از یک ماه دوندهگی و در نهایت تسلیم سرنوشت شدن، بالأخره به حرف دایان گوش دادم و بلیط گرفتم برای آمریکا.
چرخیدم و همونطور که به نیمی از بدنم خیره بودم دستم رو گذاشتم روی شکمم. لعیا میگفت خوبه که هست، میگفت اون الآن یه موجود زنده است، میگفت گناه داره، میگفت نباید سقطش کرد. میگفت اون پاکه. چرا باید نابود بشه؟!
نام رمان: دنیای ویژه نام نویسنده: Asra_p ژانر: جنایی، پلیسی، درام تعداد صفحه: ۱۰۵
دانلود رمان دنیای ویژه اثری از Asra_p به صورت pdf،اندروید لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
– این رو شما تشخیص نمیدید. این چیزیه که من باید دنبالش بگردم، چیزیه که من باید پیداش کنم..!
حرفیه که من باید اثباتش کنم، دنیاییه که من باید درستش کنم..
نه شما.
قربان!