دانلود رمان یاقوت از زهرا عمادی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
خلاصه:
طوفان آسایش، جوانی اش را وقف پیدا کردن آدمی میکند که روزی تمام زندگی اش را نابود کرده است.. در این بین تصادفاً با یک شاگرد مکانیک به نام چمان مهرآرا آشنا شده و با کمی کنکاش متوجه میشود که چمان ارتباطاتی با شخصی که طوفان در پی اوست، دارد… به خیال طوفان این آشنایی یک اتفاق یا تصادف ساده است و قصد میکند از آن به نفع خودش استفاده کند غافل از اینکه…
صدای زنگ پی در پی موبایل اعصابم را به بازی گرفته بود. بدنم با وجود کم خوابی چند وقت اخیر هنوز هم شدیدا به خواب نیاز داشت. صدای زنگ قطع شد و از سکوت پیش آمده استفاده کردم و گریزی به شب گذشته زدم. بعد از خروج از گاراژ ساعت ها در خیابا ن ها با موتور گشت زده و بعد از طلوع آفتا ب به خانه رسیده بودم. با پخش شدن صدای زنگ موبایل، بدون باز کردن پلک های به هم چسبیده ام، دست دراز کردم و موبایل را از روی پاتختی برداشتم.
بدون این که به صفحه نگاه کنم، تماس را برقرار کردم و موبایل را بین سرم و بالش قرار دادم. با شنیدن صدای مشوش کیارا لبم را گزیدم و پلک های بست ه ام را محکم فشردم. طوفان چ… چرا جواب نمیدی؟ اون… جا چه «خ… خبره؟ چه ات… اتفاقی برای بابام افت…افتاده»؟ صدای حرف زدن صدف را که با جملات انگلیسی سعی بر آرام کردن کیارا داشت، می شنیدم. کف دستم را روی پلک هایم فشردم و با سرفه ای آروم باش کیارا… گوشی رو «صدایم را صاف کردم بده به خالت».
«طوف… طوفان بگ… بگو چی شده؟ من… من میام ایران… من بابامو به تو سپ… سپرده بودم» با اخم های در هم تنه ام را بالا کشیدم و به تاج تخت تکیه دادم. تمام این هفته به رابط ه ام با کیارا و احساساتم فکر کرده و به این نتیجه رسیده بودم که بهترین تصمیم را درباره دور کردن کیارا گرفتم، این دوری هرچند کوتاه مدت به خوبی تکلیف احساسات سر برآورده ام را روشن کرد. تحت تاثیر داروها و بی کسی کیارا و درد مشترکمان که فقدان مادر بود، درگیر احساسات شده بود
[…] دانلود رمان یاقوت نودهشتیا […]
[…] دانلود رمان یاقوت نودهشتیا […]