دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم
708ECA89 3FB4 4ED4 9D2E 5F1A41DE2DD2 278x300 - دانلود رمان گردنبند ماه

دانلود رمان گردنبند ماه به صورت رایگان

نام رمان: گردنبند ماه

نویسنده: f. M

ژانر: عاشقانه-فانتزی-اجتماعی

تعداد صفحه: ۶۱۰

دانلود رمان عاشقانه-فانتزی به قلم ناشناس PDF، اندروید لینک مستقیم رایگان

 

خلاصه

رمان راجع به دختری که درگیر و دار یک گردنبند که ارثیه هست دچارمیشه و مجبور به یک سفر با فردیه که چشم دیدنش رو نداره؛ اما بلاجبار مجبوره که تحملش کنه. در این سفر اتفاقاتی  قراره رخ بده که هم غمگین و هم هیجانیه. 

پیشنهاد نودهشتیا رمان نبردعشق عسلی از نجمه صدیقی پیشنهاد نودهشتیا رمان پوتوس از نیکتوفیلیا

بخشی از رمان جهت مطالعه و دانلود: 

 برای همین در همه جاش گشت وجود داشت.

من همیشه توی دانشگاه به جدی و خشک بودن معروف هستم، هیچ

پسری شجاعت نزدیک شدن به من رو نداشت. یا اگه داشت،

جوری نگاهش می‌کردم که حساب کار دستش می‌آمد و می‌رفت .

خدایی همه ی پسرها از من خیلی بدشون می‌اومد، از رفتارشون مشخص

بود. به خاطر همین اخلاقم نود درصد پسرهای دانشگاه ازم متنفرن. از

کنارشون رد میشم طوری نگاهم می‌کنن که دیگه میدونم چه خبره .

من خواستگار کم تو دانشگاه نداشتم و حتماً هر دختر باوقار رو که بگیری

داره. من و نینا هردو خیلی باوقار بودیم و هر پسری البته هم وضع

مالی خودمون، خواستگارمون بودن.

من اصلا قصد ازدواج ندارم. برای همین وقتی خواستگاری می آمد، خیلی

محترمانه جواب رد می‌دادم تا نه غرور اون ها خورد بشه نه ناراحت بشن.

وارد محوطه ی دانشگاه شدیم. چشمم به اکیپ دخترها و پسرهایی خورد

که خیلی راحت باهم صحبت می‌کردن. این چیز خیلی طبیعی هست. تا

جامعه ما در حالی دین اسلام ما گفته اگه واقعاً دوست دارید شیعه واقعی

باشیم، از برخورد با نامحرم خودداری کنیم. که متأسفانه کسی به این چیزها  اهمیت نمیده .

خب بابا به من چه؟! بیخیال. دنیا فقط دوروزه، بخوام حرص این ها رو

بخورم پیر میشم؛ ولی خدایی از حق نگذریم دخترها و پسرها

هشتاد درصد اون ها، فقط دوست اجتماعی هستن.

توی اجتماع ما، آدم ها به دو شکل هستن. آدم های پولدار، آدم های

ندار یا همون بدبخت بیچاره ها یا وضع متوسط به بالا.

دخترهای پولدار مثل این رمان ها نیستن که ناز و کرشمه بیان یا ناز

کنن، اون ها اونقدر مغرور هستن که با هم سطح خودشون هم

چه دخترها چه پسرها توی چشم اونها نمیان. البته پسرهای پولدار هم

کمتر از دخترها ندارن، من و نینا از خانواده وضع متوسط هستیم و

همیشه خدا رو به خاطر اون چه که داده شکر می‌کنیم.

البته هست دخترهای که راحت به پسرها شماره میدن و پسرها هم از

خدا خواسته قبول می‌کنن. من که هیچ مرد با مرامی ندیدم. اصلا الان

به صورتیه که هیچ مرامی پیدا نمیشه.

نینا آهی کشید که گفتم:

– چته؟

نینا : چی میشد ما هم پولدار بودیم؟ نیلو وضع مالی ما با اینکه در

روال عادی متوسطه؛ اما خوب در برابر این پولدارهای از خود راضی گدا

هم حساب نمیشم .

لبخندی به این طرز فکرش زدم و گفتم :

نینا جان ناکشری نکن؛ چون خیلیها هستن که اون چه ما داریم رو هم ندارن و این باعث میشه که ناراحت بشم.  اما خب کاری از من برنمیاد. بعد میدونی، روزانه چندتا سؤال فقط از ذهنم میگذره. مثلا چرا  باید توی جامعه ی ما آدم های بدبخت اینقدر زیاد باشه؟ چرا ما آدم ها جای اینکه با اون ها همدردی کنیم، بدتر به نوع نادرستی با اون ها

برخورد داریم؟ واقعاً چه قدر بین آدم های خوب و بد فرق هست! اینها

سؤال هایی هستن که هیچ وقت جواب براشون پیدا نکردم، پس تو هم

غصه ی هیچ چیزی رو نخور و زمان حالت رو به چسب .

– ولی خدایی نیلو، دیدی با اکیپ خودمون چهطور رفتار میکنیم؟

تو فکر فرو رفتم. ما جلف بازی در نمیاریم یا کارهای دیگه نمی کنیم که شخصیت خودمون رو پایین بیاریم. من و نینا خیلی باهم راحت بودیم؛ ولی با اکیپ که فقط دخترها بودن خیلی با ادبانه و رسمی  صحبت می‌کنیم .

همین باعث شده که همه ی ما رو دوست داشته باشن. اون ها که

نمیدونن ما در روال عادی چه قدر با ادبیم؛ ولی من با یک چیزی خیلی

مشکل دارم و اصلا نمیتونم که رفعش کنم. مثالً پسرها و دخترهای

دانشگاه بیش از اندازه و خیلی مغرور و خشک هستن. من اصلا از

آدم های مغرور خوشم نمیاد! چون جای اینکه به آدم هایی که وضع

مالیشون خوب نیست کمک کنن، بدتر بهشون توهین می‌کنن و

شخصیت اون ها رو زیر سؤال میبرن. مگه اونها هم آدم نیستن؟

ما وقتی غرور اونها رو می‌بینیم، مثل خودشون رفتار می‌کنیم تا بدونن

هیچی نیستن. متأسفانه توی جامعه ی ما همه‌اش اینجوریه، واقعاً چه قدر

بین ما آدم ها فرق هست، خدا می داند!

اوف، دست از فکر کردن بردارم. به نینا نگاه کردم که چی شده، به خاطر

فکر کردن طولانی من سرم رو با آسفالت یکی نکرده که دیدم بله، در

حال دید زدن پسر مردم هست. یک دونه محکم زدم پس کله اش و

گفتم:

-خب بابا، پسر مردم رو خوردی چیزی ازش نموند!

نینا  خندید و گفت:

-والا نگاه اون پسرِ کن، لامصب خیلی خوشگله و جذابه .

بیشعور می خواست حرص من رو در بیاره. به پسرِ نگاه کردم، واقعاً از نظر

من قیافه ی متوسطی داشت. نینا همه ی افراد جهان رو زیبا می دید.

البته این بار میخواد حرص من رو در بیارا.

-نینا جان به من و تو چه؟ خوش به حال صاحبش. راه بیوفت بریم.

خندید و گفت:

-والا حرف راسته دیگه. بریم سر کلاس تا آقای باقری باز هم بیرونمون

نکرده.

هر دو خندیدیم و سر کلاس رفتیم. مثل همیشه توی جلد خشک و

جدی بودنم رفتم. وارد کلاس شدیم، روی دو صندلی اول نشستیم. استاد

باقری سر کلاس اومد. نگاهی به ما کرد و گفت:

-چه عجب این بار زود اومدید سر کلاس!

من و نینا هر دو بهم نگاه کردیم و آروم خندیدیم؛ اما خب خودمون رو

کنترل کردیم.

دانلود رمان جدید

  • اشتراک گذاری
تبلیغات
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: گردنبند ماه
  • ژانر: عاشقانه _فانتزی_اجتماعی
  • نویسنده: F. M
  • ویراستار: Aytak_Hxan.R
  • طراح کاور: Ta_ra
  • تعداد صفحات: 610
  • منبع تایپ: نودهشتیا
لینک های دانلود
https://98ea.ir/?p=13513
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات متنی
درباره سایت
بزرگترین سایت رمان داستان دلنوشته نودهشتیا
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.