خلاصه: کاواک (سافل) رمان جدیدی که روایتگر دختری بیست و سه ساله به اسم پریزاد شاه عبدالهی را بازگو می کند که در یک شب زمستانی ربوده و به اجبار گرفتار یک مرد پنجاه ساله میشه، پریزاد دختری پربغض که دچار بیماری ایدز میشه، این در حالی که پریزاد شش ماه بارداره و برای حفظ ابروی خانوادش به اجبار با مردی که توانایی راه رفتن نداره ازدواج می کنه…
بیتوجه به حرفهای آذر که روحیهام را تضعیف کرده بود، وارد آسانسور شدم و دکمه طبقه هشت را فشار دادم. هنوز نمیدانستم اگر کسی مرا ببیند، گروه طبق قولش مداخله میکند؟ نجاتم میدهد؟ یا مهرهی سوختهای میشوم که انگار نه انگار روزی عضو این سازمان لعنتی بودم!
آسانسور ایستاد و من با پاهای لرزانی قدم به طبقه مورد نظر گذاشتم. در کل دو واحد بود که هر دو بسته بودند. با شک راهپله و وجب به وجب طبقه ها دید زدم. تنها صدای موجود همهمهی متقاضیان استخدام طبقه ششم بود! وقتی از نبود هر گونه مزاحم اطمینان حاصل کردم، نفس آسودهای کشیدم که مطمئنا حرص آذر را در میآورد.
– طبقه هشت امنه. وضعیت دوربینها؟
آذر این بار با صدای جدی شروع به راهنماییام کرد.
– دوربینهای طبقه قفله. فقط یه ربع وقت داری.
شاهکلیدم را از جیب مانتوی سرمهای و رسمیام در آوردم و جلوی در شرکت “دنیاتِک” زانو زدم. قفل درش چیزی نبود که بیش از یک دقیقه وقتم را بگیرد، و همین هم شد! در را به راحتی باز کردم و وارد شدم.
پنجرههای بدون پرده، به حد کافی واحد را روشن کرده بود. کیف سنگینم را روی شانهام جابهجا کردم و یکراست به سمت اتاقی رفتم که تابلوی “مدیریت” سر درش چشمک میزد. دستگیره را پایین کشیدم و از قفل نبودنش جفت ابروهایم بالا پرید. برای ثانیهای احساس کردم همه چیز به طور شکبرانگیزی ساده پیش میرود!
– یازده دقیقه. بجنب.
صدای آذر بود که مرا به خودم آورد. اتاق کوچیکی بود و گاوصندوق آخرین مدلش که بین شلوغی وسایل، کنج اتاق نمایان بود.
چطور نیتونم دانلود کنم ؟؟؟
هرکارب میکنم نمیشه
چطوری میتونم دانلود کنم؟
هرچی میزنم رو لینک دان نمیشه