دانلود رمان نوه های مامان جون شمس
دانلود رمان نوه های مامان جون شمس
اگه شما هم زنتون بخواد واسه انجام وظایف زنونه ش ازتون چک و پول و طلا بگیره چیکار میکنید؟ قاسم آقا سرخ شد و سفید شد و یه نگاه تندی به فخری خانم کرد و بلند گفت: -حاج خانم راست میگه فخری؟ زن دایی به تته پته افتاد. قاسم آقا مانتوی زن دایی رو که از موقعیکه از اون کوچه رفته بودن چادرشو برداشته بود گرفت و گفت: -حرف بزن فخری …حاج خانم راست میگه؟ زن دایی به جای اینکه جواب قاسم آقا رو بده رو کرد به مامان جون شمسی و گفت: – مسائل خصوصی زن و شوهر به تو چه ربطی داره پیر هاف هافو… مامان جون شمسی که طاقتش از بی ادبی زن دایی فخری طاق شده بود دستشو بلند کرد و یه کشیده محکم مهمون صورت فخری کرد و گفت: – اینو باید دختر سکینه دایره زن به گوشت میزد تا بفهمی با بزرگترت چطوری صحبت کنی … گمشو از در خونه ی من برو وگرنه زنگ میزنم پلیس بیاد. قاسم آقا که تا اون لحظه واقعیت رو نمیدونست رو کرد به مامان جون شمسی و گفت: -حاج خانم من نمیدونم چی بگم …اصلا این موضوع به من ربطی نداره! مانتوی زن دایی فخری رو گرفت و گفت: -زنیکه پاشو از گلیمش دراز تر کنه باید منتظر همچی حال و روزی هم باشه! قاسم آقا زن دایی فخری رو که پشت سر هم داد میکشید و مامان جون، بچه هاش، ژاله خانم و دایی محمود رو نفرین میکرد به سمت ماشینش که کنار خونه خاله عاطفه پارک بود برد… همون شب حامد یه فصل کتک مفصل از دایی جعفر به خاطر دهن لقیش خورد و تا دوماه از پول تو جیبی محروم شد!
تو این اوضاع و احوال تنها کسایی که کبکشون خروس میخوند حمیرا و شوهرش امیر محمد بودن. سال جواد آقا رو تازه داده بودیم که زن دایی و خاله ها به تکاپو افتادن که هرچی زودتر عروسی حمیرا ی تیر به جیگر رو بگیرن! به ما که چیزی نمیگفتن ولی از گریه های حمیرا و ناله و نفرین های زن دایی فرنگیس میشد فهمید که حمیرا خانم کار خرابی کرده!
پیشنهاد:
https://98ea.ir/?p=873
لینک کوتاه مطلب:
خیلی عالی بود و فضای نوستالژیکی داشت خسته نباشین