دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم

دانلود رمان میم مثل مریم نودهشتیا

دانلود رمان میم مثل مریم نودهشتیا

به نام خالق عشق سخن نویسنده :دوستان این داستان واقعی هستش که از خود شخصی که این داستانو برام تعریف کرد اجازه گرفتم که بنویسمش و باید بگم که این یک داستان واقعی کوتاه هستش مقدمه : فــلک !! ای آنکه ســرتا پا رازی به چـه چـیز خودت اینـگونه نـازی؟! چــرا با این ؛؛ نقاب زنــدگانی؛؛ گـرفتی جـان ؛انــسان ؛را ببـازی؟!! بدلها مـرگ را اهــدا نمــائی هـزاران ســــینه را درغــم گُدازی!!! فـــلک ! ای قــاتـل جـان های مــردم بـرای کُشـتـنت، داری جـــوازی

؟!! تـو آنکــس را که میـخواهد بمـیرد زمــرگــش دائـــما در احــــترازی!!! ولـی آنــرا را که دارد شـــوق بـودن نـدادی هـرگـز . اونا هم از غم من خبر دار بودن

و مثل من درد میکشیدن ، نگاه آخرم رو به مامان و بابا دوختم دوباره تونستم به خودم بیام و لیلا وارد زندگیم شد .!دوباره به خونه ی ، به کمک اونا بود

که خونه که نه باید نگاهم رو به ، کل این شهر میدوختم ! این شهری که هزاران ، پدریم خیره شدم یاد، خاطره توش بود و هر گوشه اش من رو یاد یک نفر

مینداخت ، شهری که در هر گوشه اش از فکر بیرون اومدم ، یه فرد خاص که من باعت ….با صدای لیلا ، یکی میوفتادم لیلا :علی زود باش دیگه نمیای ؟

_ دارم میام ! با بغضی که ، همیشه با یاد اوریش به سراغم میومد ، چمدون رو برداشتم و از خونه خارج شدم با مامان و بابا خداحافظی کردم و چمدون

رو پشت ماشین گذاشتم و سوار ماشین شدم ؛ لیلا با دیدنم نفس عمیقی کشید و گفت لیلا : کجا موندی عزیزمن پختم از گرما

_ببخشید داشتم نگاه میکردم ببینم چیزی جا نذاشته باشیم برای همون معطل شدم _من بخاطر این وروجک نگرانم که گرما هیچ حالا فشار و خستگی مسافرت رو هم باید تحمل کنه

دانلود رمان جدید

  • اشتراک گذاری
تبلیغات
https://98ea.ir/?p=4313
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات متنی
درباره سایت
بزرگترین سایت رمان داستان دلنوشته نودهشتیا
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.