دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم

دانلود رمان میشه بمونی

Screenshot 2023 02 07 17 55 57 1 300x300 - دانلود رمان میشه بمونی

دانلود رمان میشه بمونی

عنوان رمان: میشه بمونی

نویسنده: یاس بانو

ژانر: عاشقانه_هیجانی_استاد دانشجویی

تعداد صفحه: ۴۵۲

دانلود رمان عاشقانه_هیجانی به قلم یاس بانو PDF، اندروید لینک مستقیم رایگان

خلاصه:

رادان و نکیسا، استاد و دانشجویی که عاشق هم هستن و باهم رابطه  دارن. رادان قصد داره این رابطه رو رسمی و محکم کنه اما تا می‌خواد پا پیش بزاره که یکهو… .

پیشنهاد نودهشتیا:

دانلود رمان امید به قلم Toktam

بخشی از رمان جهت مطالعه و دانلود:

– ماشین آوردم اینه.

و به ماشین پورشهی رادان اشاره کردم. سری تکون داد که با خداحافظی

سریع سوار ماشین شدم حتی منتظر نموندم جوابم رو بده.

#رادان

از رستوران بیرون زدم و به سمت ماشین رفتم. در رو باز کردم سوار شدم

در رو بستم، نگاهی به نکیسا کردم.

– نکیسا … !نکیسا، عزیزم!

– ها، ها. ام بله.

– کجایی یک ساعتِ دارم صدات میزنم.

-هیچی داشتم فکر میکردم!

– به چی؟

– هیچی، ولش حاال بگو کجا قراره ما رو ببری؟

یکم خیره نگاهش کردم.

– میریم خونهی من. وقتم که هست!

با ذوق نگاهم کردم.

– جون؟!

کوتاه خندیدم و لپش رو کشیدم که با اخم نگاهم کرد.

– اینجور نگاهم نکن، میدونی که خیلی خوردنی میشی.

– بزار، بزار برسیم خونه!

– جون میدی موهات رو ببوسم!

حرصی نگاهم کرد که سعی کرد تمرکز کنم و ماشین رو، روشن کردم و

حرکت دادم. تمام طول راه حرصی نگاه میکرد تا خندون نگاهش

میکردم چشم غره میرفت. این دختر جونِ منِ! توی این دو ماه شده

همهی جونم. به ویال که رسیدیم ریموت رو زدم در باز شد ماشین داخل

بردم تا پارک کردم نکیسا سریع پیاده شد.

#نکیسا

حرصی وارد خونه شدم که نگاهی به خونه کردم حضور کسی رو پشت

سرم حس کردم. کی میتونه باشه غیر از آقا!

– پسندیدی؟

لبم رو گاز گرفتم که غرید.

– گاز نگیر اون المصبها رو!

– چرا؟

نگاهی به چشمهام کرد و بعد دستی به صورتش کشید.

با ناز خندیدم که چشم غرهای بهم رفت وسمت اتاقش رفت. پشت سرش

وارد اتاق شدم با باالتنه لخت جلوی کمد بود. یواش نزدیکش شدم. هنوز

متوجهام نشده بود که روی پا بلند شدم و به زور خودمو باال کشیدم و

موهاش رو بوسیدم. لرزید و برگشت سمتم که بی توجه بهش نگاهی به

کمد کردم و نگاهم روی تیشرتی موند که خودم براش خریده بودم. دقیق

نگاهش کردم برداشتمش که صداش بلند شد.

– هنوز استفاده نکردم.

با تعجب گفتم:

– چرا؟

– میخوام همینجوری بمونه چون مال توهست.

با تعجب نگاه ازش گرفتم. به تیشرت توی دستم نگاه کردم واقعا نو بود. با

حس نگاه سنگینش سرم رو بلند کردم. به سمتش رفتم.

– اآلن این تیشرت رو بر میداری میری حموم به…

نذاشت کامل بگم.

– نه نکیسا من این تیشرت رو خیلی دوس دارم و حاضر نیستم ازش

استفاده کنم.

جدی و مصمم گفت. نگاهی به چشمای شب رنگش کردم که حاال

جدیات درونش غوغا میکرد.

– اوکی هر جور راحتی عزیزم!

– دلخوری؟

سعی کردم دلخوری کوچولوم رو پنهون کنم.

– نه

– مگه میشه عزیز ترین کسم ناراحت و دلخور باشه و من حس نکنم؟!

– آره دلخورم واسه این که تیشرتی که من با انتخاب خودم خریدم رو

نپوشیدی.

– عزیزم، من فقط دوست دارم چیزی که تو بهم میدی همیشه نو و تازه بمونه!

تو چشمهاش خیره شدم.

– باشه، قبوله.

– قربونت!

– نشی.

کوتاه خندید.

– خب من میرم حموم!

– باشه، خودم واست لباس میذارم.

– اوکی.

رادان که رفت حموم برگشتم سمت کمد یک تیشرت خاکستری جذب و

یک شلوار گرمکن بیرون آوردم. به سمت تخت رفتم و روش گذاشتم. تا

اومدم روی تخت بشینم صدا زنگ گوشیام بلند شد. سریع به سمت

سالن رفتم خوبیه اتاق رادان این بود طبقه پایین بود. به سمت کیفم که

روی مبل بود رفتم، زیپش رو کشیدم که گوشیم نمایان شد. برش داشتم نگاهی به صفحهاش انداختم با دیدن اسم بابا یکم ترسیدم ولی سریع

جواب دادم:

– بله بابا؟

– سالم.

– سالم چیزی شده؟

– نه چیزی نیست زنگ زدم بگم امروز زودتر از خونه دوستت بیای

– چرا بابا؟

– مهمون داریم، عموت اینا میخوان بیان

با یادآوری اون نیما حرص وجودم رو گرفت ولی سعی کردم پنهون کنم.

– چشم بابا حاال کی؟

– ساعت نه میان بهتر ساعت هفت خونه باشی.

نگاهی به ساعت دیواری کردم که ششونیم رو نشون میداد.

– ام خب من نیم ساعت دیگه خونهام.

– خوبه، میبینمت فعلاً.

– فعلا بابا.

و تماس رو قطع کردم. اَه گندشون بزنن امشب که من به هزار بهونه

خونهی سارا موندن اومدم خونه رادان، عمو اینها باید بیان! گوشی رو

توی کیف گذاشتم و روی دوشم انداختم. به سمت اتاق رادان رفتم که

ورودم هماهنگ با خارج شدنش از حموم شد. با یک حوله دور کمرش

بیرون اومد. نگاهش که بهم افتاد تا اومد حرفی بزنه، متوجه کیفم شد. با

اخم ریزی بین ابروهاش گفت:

– چیشده؟ داری میری به همین زودی؟!

– متأسفم رادان، بابام زنگ زد گفت امشب مهمون داریم باید خونه باشم!

– حاال این مهمونا چقدر مهمن؟!

– وا رادان عموم اینا هستن.

اخمهاش بیشتر تو هم رفت.

– اون پسر عموی الکردارت هم هست درسته؟

با اینکه فهمیده نیما میاد میخواستم از اعصبانیت جیغ بکشم.

– آره هست.

– نکیسا، ببین چی میگم به خدا باهاش هم کالم بشی؟!

– باشه رادان حواسم هست.

-خوبه، حاال وایسا آماده شم خودم میرسونمت.

کالفه نگاهش کردم اونم کالفگی از سر و روش میبارید. روی تخت

نشستم تا رادان آماده بشه. آماده که شد باهم از خونه بیرون زدیم. رادان

همین بود کالفه یا عصبی میشد نه حرف میزد و نه باید باهاش حرف

بزنی. وارد پارکینگ شدیم سوار پورشه شدیم و ریموت زد در که باز شد

حرکت کرد.

تمام طول راه نه من حرفی زدم و نه رادان سکوت تنها سخنگو بود. وقتی

رسیدیم تا خواستم پیاده شم دستم رو گرفت.

– مراقبت خودت باش.

برگشتم سمتش که دستم رو باال برد و پشت دستم رو بوسید.

– باشه. تو هم آروم باش.

– چشم.

لبخندی بهش زدم.

– خب دیگه بای.

– بای عزیزم.

از ماشین پیاده شدم به در عمارت که رسیدم زنگ رو زدم نگهبان درو باز

کرد. نگاهی به رادان انداختم که هنوز بودش. دستی تکون دادم و داخل

رفتم. صدا جیغ الستیک ماشین نشون از رفتن رادان میداد. به سمت

خونه حرکت کردم که بتول خانم در رو باز کرد

– سالم بتول خانم

– سالم به روی گلت دخترم

لبخندی زدم تا خواستم از پله ها باال برم.

– نکیسا

این صدای مامان بود. سمتش برگشتم. مثل این چند سال روی ویلچر

بود و کنار پنجره نشسته بود.

به سمتش رفتم. نزدیکش که شدم، گفتم:

– سلام مامان خوبی؟

– سلام، منم خوبم کجا بودی؟

دانلود رمان جدید

  • اشتراک گذاری
تبلیغات
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: میشه بمونی
  • ژانر: عاشقانه_هیجانی_استاد دانشجویی
  • نویسنده: یاس بانو
  • ویراستار: تیم ویراستار نودهشتیا
  • طراح کاور: N_zeynali
  • تعداد صفحات: 452
  • حجم: 4.15
  • منبع تایپ: نودهشتیا
لینک های دانلود
https://98ea.ir/?p=13403
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • دانلود رمان مجنون فرهاد – دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم
    چهارشنبه 3 می 2023 | 3:09 ب.ظ

    […] دانلود رمان میشه… […]

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات متنی
درباره سایت
بزرگترین سایت رمان داستان دلنوشته نودهشتیا
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.