دانلود رمان مثل هزاران زن دیگر نودهشتیا
ام کتاب: مثل هزاران زن دیگر
نویسنده: معجزه شرقی
ژانر: اجتماعی، عاشقانه
کمی از کیکش را خورد، در واقع مزه مزه کرد، پیدا بود علاقه ای به شیرینی جات ندارد، قهوه اش را جرعه جرعه سر کشید.نمی توانستم حس کنجکاوی و یا شاید بهتر است بگویم حس شیطنتم را
پیشنهاد ما
کنترل کنم._ لادن جان اشکالی نداره یک سوال خصوصی بپرسم._ نه راحت باش._ شما چرا هنوز ازدواج نکردین؟ البته فقط از سر کنجکاوی پرسیدم._ خوب تو چرا هنوز مجردی دخترجان؟_ خوب من، هنوزشرایطش برام پیش نیومده._ خوب من هم. البته هرکس زندگی خاص خودش رپ داره فکر نمی کنم زندگی متاهلی خیلی زیباتر از زندگی مجردی باشه._البته به نظرم اگر پای عشق به میان بیاد، معادله کاملا تغیر پیدا می کنه._ بله، من هم با اونهایی که می گن عشق یه اتفاقه و باید پیش بیاد به شدت موافقم._ من هم موافقم، اما وقتی عشق اتفاق افتاد باید عقل رو صدا زد و توی گوشش نجوا کرد و نظر اون رو هم پرسید! شاعر شدم من.این بار این چشم هایش بودند که خندیدند نه لبهایش. مقنعه ی سرمه ای اش را روی شانه اش صاف کرد._ شاعر بودن چیز خوبی است، حرفت را قبول دارم، باید عاقلانه در مورد عشق تصمیم گرفت!_ اگه به پدر و مادرم بود، وقتی هجده ساله بودم باید عروس می شدم مثل خواهر بزرگترم. دیپلم نگرفته اون رو پای سفره ی عقد نشوندن._شوندن؟
ه، البته اون هم اون قدر ها هم ناراضی نبود، قدرت این رو داشت که نه بگه اما نگفت.نسرین فعلا زندگی آرومی داره. خواهرم رو می گم.به هرحال زندگی آروم داشتن، نعمته.این رو هم بگم، پدرم دیکتاتور نیست اما چون فکر می کنه حرفهاش منطقی ودرسته پس همه باید به اون چشم بگن._چه خوبه که تو منصفانه درباره ی پدرت صحبتمی کنی._ من واقعا پدر ومادرم رو دوست دارم اما خوب گاهی غرغرهاشون من رو عصبی می کن
پیشنهاد نودهشتیا