دانلود رمان متاسفم جلد دوم نودهشتیا
متاسفم (جلد۲)
نویسنده: ماریا سیدمهدی
ژانر: تراژدی | عاشقانه | درام
خلاصه:
هیچ وقت نمیتونی چیزی روکه قراره ازدست بدی، نگهداری!
تو فقط میتونی چیزی روکه داری؛
قبل از اون که ازدست بره عاشقانه دوست داشته باشی!
ولی این برای من صدق نمیکنه!
من میجنگم تا چیزی رو که از دست دادم دوباره به دست بیارم!
و این میانهی یک پایان غیر باور است!
صبر کن و صبور باش؛
این، داستان انتظار است!
* به نام خدا *
پیشنهاد ما
جیغ میزدم؛ رفتم سمتش و لباس غرق در خونش رو گرفتم تا بلکه بتونم اندکی جا به جاش کنم.
– بیا بریم… بیا بریم!
مثل گچ سفید شده بود! به دست هاش خیره شده بود؛ همهی هیکلش خونی بود! تنش میلرزید.
ملتمس دستش رو گرفتم.
– پاشو… پاشو عشقم!
سرش رو بلندکرد؛ بی روح بود! چشم هاش پر از غم بود! بهم خیره شد وگفت:
آلوین: کشتمش! ( اشک ریخت ) من… کشتمش!
دست هاش رو بلند کرد و زد تو سر خودش و مثل جنینی در خودش جمع شد؛ مدام خودش رو میزد.
– بسه… بسه بسه حقش بود! آلوین بریم. جون من پاشو بریم!
داد زدم:
– پاشو… پاشو قربونت بشم! پاشو عزیزدلم! عشقم تو رو خدا بیا بریم من میترسم! بیا بریم.
آلوین تو شوک بود؛ مدام زیر لب میگفت:
آلوین: کشتمش… م… م… من…کشتمش!
لباسش روگرفتم و کشیدم که در کوبیده و ترسم چند برابرشد!
آراد بود؛ سمت چپش روگرفته بود و ناجور راه میرفت. با ترس و پر استرس داد زد:
آراد: بدویین… یالا الان میرسن!
نفس نفس میزد؛ حال آلوین رو که دید لباسش رو گرفت و تا خود ماشین کشیدش با اون حالش آلوین رو توی ماشین پرت کرد.
آراد: سوار شو.
سریع نشستم.
نشست پشت فرمون وگاز میداد؛ اومدم نفس راحتی بکشم که صدای شلیک و خورد شدن شیشه خشکم کرد! آراد عصبی داد زد:
آراد: زیر صندلیت یه دکمه هست بزن روش و کلت رو بردار!
– من؟!
با عصبانیت گفت:
آراد: زود باش!
کلت رو برداشتم؛ دست هام لرز گرفته بود. آلوین هنوزخیره به دست هاش بود آراد داد زد:
آراد: آلوین یا این تفنگ رو میگیری به ماشین های پشت سرمون شلیک میکنی یا هممون باهم میمیریم!
هیچ واکنشی نشون نمیداد؛ همون جور به دست هاش خیره شده بود که دوباره سمتمون شلیک شد! جیغ زدم:
– آلوین تمومش کن!
شرایط بدی بود. آراد درد داشت و نمیدونم چش شده بود؛ زیر کتش مشخص نبود. آلوین هم که دیوانه شده بود! خودم دست به کار شدم رفتم عقب که آراد داد زد:
آراد: چیکار میکنی؟!
– تو راهت رو برو.
دست هام میلرزید ولی باید زنده میموندیم. تا جایی که میتونستم بدون نشونه گرفتن شلیک کردم و آراد پیچید توی کوچه!
آراد: بیاین پایین یالا!
پیشنهاد نودهشتیا
سلام و خسته نباشید
رمان زیبایی بود امیدوارم که بتونم رمان های بیشتری رو از شما بخونم
موفق باشید
سلام خسته نباشید رمانتون عالی بود اما خیلی غمگین ببخشید جلد سوم کی میزارید
سلام عزیزم
ممنونم که نظر قشنگت رو درباره ی رمانم قراردادی
به امید خدا بهمن ماه جلد اخر روی سایت قرار میگیره
امیدوارم خوشتون اومده باشه
خیلی قشنگ بود …
یه جاهایی گریم گرف!!!!
اقا جلد سوم کی گذاشته میشه رو سایت؟
سلام ماریا ی عزیز
من منتظر رمان زیبات هستم
این رمان عالیه
سلام جلد سوم کی گذاشته میشه؟؟
واقعا برای رئیس انجمن متاسفم…
جلد سوم این رمان رو طبق چیزایی که من دنبال کردم نویسنده به صورت کامل توی انجمن گذاشته… و حتی درخواست پی دی اف شدنش رو هم داده ولی رمان روی صفحه قرار نگرفته…من به شخصه واقعا منتظر جلد سوم بودم ولی وقتی دیدم بهمن نیومد فکر کردم نویسنده بد قولی کرده پیگیری که کردم دیدم نه نویسنده بنده خدا رمان رو گذاشته کسی پی دی افش نکرده!!!!!!!
رسیدگی کنید لطفا…
این رمان واقعا طرفداراش زیاده
سلام!
این کتاب واقعا عالی بود .
ولی چرا جلد سومی ازش در هیچ سایتی نیست؟
افرادی ک گفته شده اون شخصیت های درون کتاب ، انها هستند بسیار خوب انتخاب شده اند .
با تشکر از شما پارمیدای عزیزم
ممنونم که نظر قشنگت رو قرار دادی…
و خیلی خوشحالم که خوشت اومده
قربونت بشم…جلد سوم انشاالله تا اخر همین فروردین میاد رو سایت…(میدونم بدقولی شد اما همونطور که جناب اقای بهرام اشاره کردن من خیلی وقته جلد سوم رو قرار دادم ولی متاسفانه رو سایت نرفته )تا اخر فروردین به امید خدا میره رو سایت… ارزوی سلامتی رو برای شما و خانواده ی عزیزتان در این روزهای کرونایی رو دارم