دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم

دانلود رمان قبل از شروع نودهشتیا

دانلود رمان قبل از شروع نودهشتیا

کاری باهاش راه بندازم. خصوصا کاری که مربوط به رشته م بشه. – حیف نیست بفروشینش؟! | – من حتی پول ندارم قبض های اینجا رو بدم. – تا حالا چیکار می کردید؟ – تا حالا نمی دونستم. یعنی تا همین ۳ ماه پیش. هزینه های اینجا با خانواده م بود. – حالتون خوبه؟ سرگیجه داشتم ولی چیزی نگفتم:بله! – مطمئنید؟ بشینید روی این سکو. – نه می خوام داخل رو ببینم. و با چشم به ویلا اشاره کردم. شونه بالا انداخت و با هم وارد شدیم. خونه واقعا قدیمی به نظر می رسید. حتی معماری و طرح شیشه ها و دیوار ها و پله ها هم قدیمی بود. شیر آب آشپزخونه رو باز کردم و متوجه شدم که آب نمیاد. حالت تهوع داشتم و فقط همین کم بود. روی کاشی های کف آشپزخونه نشستم و به دیوار تکیه دادم. بدون توجه به پسری که رو به روم ایستاده بود زانو هام رو بغل کردم و سعی کردم فکرم رو منحرف کنم. – چی شد خانوم؟! ‘ – می خوایید ببرمتون دکتر؟ – خوبم! فقط یه کم حالت تهوع دارم. – رنگتون پریده. من پزشک نیستم ولی حتما باید برید وقتی سکوتم رو دید به طرفم اومد و کیفم رو برداشت و کمکم کرد که حرکت کنم. با بدبختی خودمو تا یه درمونگاه | نزدیک سر پا نگه داشتم. نیم ساعت طول کشید تا سرم تموم بشه و حالم یه کم بهتر بشه. دیگه نمی دونستم چطور باید تو روی این بیچاره نگاه کنم. وقتی وارد اتاق شد با ناراحتی نگاهش کردم و گفتم: به خدا من شرمنده ام. حالم از دیشب بد بود. شما رو تو درد سر انداختم. قرار بود زود برگردید

کاری باهاش راه بندازم. خصوصا کاری که مربوط به رشته م بشه. – حیف نیست بفروشینش؟! | – من حتی پول ندارم قبض های اینجا رو بدم. – تا حالا چیکار می کردید؟ – تا حالا نمی دونستم. یعنی تا همین ۳ ماه پیش. هزینه های اینجا با خانواده م بود. – حالتون خوبه؟ سرگیجه داشتم ولی چیزی نگفتم:بله! – مطمئنید؟ بشینید روی این سکو. – نه می خوام داخل رو ببینم. و با چشم به ویلا اشاره کردم

دانلود فایل PDF

 

دانلود رمان جدید

  • اشتراک گذاری
تبلیغات
لینک های دانلود
https://98ea.ir/?p=1014
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
  • هانیسا
    دوشنبه 9 جولای 2018 | 7:55 ب.ظ

    خدایی وقتی بلد نيستيد رمان و تموم کنيد ننويسيد بابا.حیف این رمان که اینطوری تموم شه:(

  • daiana
    سه‌شنبه 24 جولای 2018 | 10:29 ب.ظ

    داستان جالب بود ولی انتظار داشتم پایانش خیلی بهتر باشه

  • Sara
    سه‌شنبه 4 دسامبر 2018 | 4:23 ق.ظ

    اخه چرا انقدر پایانش مزخرف بود
    حیف این رمان با این پایان افتضاح

  • Uki
    سه‌شنبه 12 فوریه 2019 | 8:10 ب.ظ

    یه رمان قشنگ با یه پایان چِرت
    اگه جلد دوم داشت قابل قبول تر بود
    متن و گیرایی داستان عالیه حیفه پایانش این باشه

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات متنی
درباره سایت
بزرگترین سایت رمان داستان دلنوشته نودهشتیا
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.