دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم

دانلود رمان فرشته ای با دامن خونین

photo 2021 06 26 13 52 34 300x300 - دانلود رمان فرشته‌ای با دامن خونین نودهشتیا

دانلود رمان فرشته ای با دامن خونین

رمان عاشقانه

خلاصه: دختری عاشق که برای نجات جان خانواده اش مجبور میشود بدون هیچ تجملاتی با نامزدش ازدواج کند و…

پیشنهاد ما
رمان فیک | TEIMOURI.Z کاربر انجمن نودهشتیا
رمان شال وارِش| روشنا اسماعیل زاده کاربر انجمن نودهشتیا

برشی از متن رمان

آینور با لب های نیمه باز به صورت درهم یزدان خیره شد.
یزدان سری به معنای نفهمیدن تکان داد و سرش را داخل ماشین کرد و گفت:
-هوم؟نشنیدم؟
آینور نام یزدان را حیران زمزمه کرد که باعث شد سد مقاومت یزدان بشکند و با انگشت اشاره و شصت دستش، چانه ی ظریفِ آینور را ما بین انگشتانش حبس کند و بوسه ایی نرم برروی لب هایش بکارد.

صدای هین کش دار آینور که داخل اتاقک کوچک ماشین پیچید یزدان سریع عقب می کشد و با پیروزی به اوخیره می شود.

-قرارمون یادت نره یزدان

آینور به سرعت دست یزدان را از زیر چانه اش پس می زد و از ماشین خارج می شود.

انگار یک جورایی می خواست از دست یزدان فرار کند. اما یزدان که سمج تر از این حرف ها بود سریعا گوشه ی مانتوی زیبایش را به چنگ گرفت و او را میان ماشین و بدن پر حرارتش حبس کرد و با لحن اغوا کننده ایی زمزمه کرد:

-باید یه راهی پیدا می کردم تا اون لب های نیمه بازتو می بستم.

آینور به سرعت لب هایش تو می فرستد و نگاهش را به نوک کفش های براق یزدان می رساند که این هیچ از چشمان تیز یزدان پنهان نمی ماند.

یزدان اخم ظریفی کرد و از او جدا می شد و گفت:

-تاابد قرار نیست ما اینطوری باشیم .خواهش میکنم یکمم به دل من راه بیا.
آینور نگاهی به یزدان انداخت و دست سردش را میان دستان داغ یزدان گره کرد و آرام زمزمه کرد:

-با دلت راه اومدم که الان اینجام.

یزدان سری تکان داد و در حالی که اطراف خانه ی آتاخان را زیر نظر می گرفت گفت:

-حواسم هست بانو!
منم برای همین کاراته که باهات راه میام و …

-آبلا؟(آبجی) آبلا؟(آبجی)بالاخره اومدی؟
‌‌
ادامه ی حرف یزدان با صدای آیلار در هم شکست. آینور با ناباوری به یزدان خیره شد و گفت:
-یزدان…تو…چی کار کردی؟

آیلار به سرعت به سمت یزدان دوید و دست هایش را برای به آغوش کشیدنش باز کرد و تقریبا خودش را در بغل یزدات پرتاب کرد.

-اووف آیلار خانم روز به روز داری بزرگ تر می شیا!

آیلار که از تعریف و تمجید یزدان خوشش آمده بود بوسه ایی آبدار برروی ته ریش یزدان کاشت و گفت:
-مرسی یزدان جونم.
هین آبلا (آبجی) تو چقدر خوشگل شدی؟
کی وقت کردی این همه خودتو خوشگل کنی؟‌

پیشنهاد نودهشتیا
دانلود رمان آغوش کاکتوس نودهشتیا
دانلود رمان سکوت نودهشتیا

دانلود رمان جدید

  • اشتراک گذاری
تبلیغات
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: فرشته‌ای با دامن خوینن
  • ژانر: عاشقانه_ تراژدی
  • نویسنده: فارست ربیعی
  • طراح کاور: SADAT.82
https://98ea.ir/?p=12166
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات متنی
درباره سایت
بزرگترین سایت رمان داستان دلنوشته نودهشتیا
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.