دانلود رمان شفای عشق نودهشتیا
مقدمه:خیلی ها خداوند رو صدا می¬کنن،اما وقتی بهشون جواب می¬ده که از صمیم قلب باشه.موقعی که تمام درها به روی انسان بسته شده باشه و هیچ پناهی نباشه؛امیدت از همه قطع شده باشه؛دیگه کسی نخواد یا نتونه برات کاری کنه؛نخوای از آدما کمک بگیری؛بفهمی اون فقط همه چیزه؛ و اینکه عشق اونه؛ وفادار اونه؛ همون وقتی که دستت از همه جا کوتاه شده و نا امیدی؛اون موقع است که گریه ات از ته قلبته؛اون وقته که با تمام وجودت صداش می کنی.اون موقع که بهت جواب میده…
خلاصه:داستان ما درمورد زندگی دختری به نام مانیا است.دختری خوشگل و شیطون و درهمان حال مهربون.مانیای ما توی خونواده ی پولداری بزرگ شده است.مانیا به تولد دوست صمیمیش دعوت میشه و اونجا پارسا پسر داستان ما رو می بینه.این دو نفر بعد یه سری اتفاقات عاشق هم می شن ولی…
سرنوشت با مانیای داستان ما ساز مخالف می زنه،زندگی هیچ وقت طبق میل و به اراده ی ما پیش نمی ره…فرقی نمی¬کنه هجده سال داری یا چهل سال همین که عاشق شوی و شکست بخوری برای همیشه دردی در قلبت خواهد ماند…
ناظر رمان:امیدرضا پاک طنیت
مانی:مانیا؟!مانیا؟!دختر باتوام چرا اینقدر خوابت سنگینه؟هـــوی باتوام؟!
_چته مانی؟چته بابا؟!دوباره صبح شد و من تو رو دیدم؟بذاربخوابم خب!!
_بلندشو دختر مگه تو کلاس نداری؟
_ای وای خدا پاک یادم رفت امروز با آقای مجد کلاس دارم، به خدا منو می¬کشه اگه دیر برسم.
رمانتون قشنگ بود یعنی یجور عشق توصیف میکنه حس میکنم عشقای ما سوتفاهمبعضی وقتا چنان غرق داستان میشم که ب عشقم میگم باید اینطوری رفتار کنه
عزیزم
ممنون از این که رمان بنده رو خوندید❤
بهترین علیپورِ دنیا…حرف نداری! عالیه
قررربونت برررم که مهرربونم
احسنت بشما نویسنده .قلمی رسا و بدور از حاشیه ها بشما افتخار میکنم وارزوری پیشرفت دارم ممنونم
خیلی ممنون عزیزم❤