رمان سیزدهمین روز از پاییز زهرا زنده دلان
نام رمان سیزدهمین روز از پاییز
نویسنده رمان زهرا زنده دلان
ژانر رمان عاشقانه
تعداد صفحه ۲۵۶۱
خلاصه رمان:
محمد پسری نوزده ساله، توی صفحه ی اینستاگرامش با دختری بنام رویا دوست میشه و شروع این ارتباط متفاوت تر از هر رابطه ای، طوری که رویا، دختری ساده و عاشق پیشه، برای راضی کردن محمد و اثبات علاقش، تن به هر خواسته ای میده! خواسته های غیر معقول که نیمی از ارتباط های امروزی رو درگیر خودش کرده … پیشنهاد نودهشتیا:
آمار بالای پیجم بهم چشمکی زد و با لحنی آمیخته به ذوق و هیجان رو به دنیا گفتم: وای فالوورام نزدیک هزار نفر شده، می دونی یعنی چی؟ چپ چپ نگاهم کرد و کمر به کور کردن ذوقم بست: خنگه خدا تو دو هزار نفر رو فالو کردی که هزار نفر فالوور داری … این دیگه پز دادن داره؟ ناامید نگاهش کردم. خواهر بزرگتر و این ضایع کردن های همیشگی آدم رو از هر چی کوچیک بودن پشیمون می کرد … دلم می خواست هر ثانیه یک سال بزرگتر بشم تا بفهمه من بچه و خنگ نیستم اما خب فایده ای نداشت
نگاه سردم رو که دید لبخند کمرنگی زد و همون طور که از روی زمین بلند می شد گفت: حرف حق رو زدم خواهر من، گفتم به این آمارای الکی که دو روز دیگه از بین میره دل نبندی … به درس و کتابات برس، چیزی به شروع مدرسه ها هم که نمونده! کلافه از نصیحت های تکراریش سری تکون دادم و بی اعتنا بهم از اتاق خارج شد … به عادت همیشه آهنگ خواننده ی مورد علاقم رو پلی کردم و همزمان توی صفحه ی اینستاگرامم مشغول چرخیدن شدم … درخواست های جدید رو قبول کردم و با دیدن آیدی پیجم لبخندی زدم
حس خوبیه فن پیج کسی باشی که برات اسطوره و الگوئه. حس خوبیه که یه آرامش دائمی برای لحظه های خوب و بد زندگیت داشته باشی … مشغول چک کردن پست های طرفدارهای دیگه شدم و توی ذهنم به دو سال اخیر زندگیم فکر کردم، به دو سالی که با طعنه و تحقیر و تمسخر اطرافیانم به آهنگ هایی که گوش میدم گذشت … به دو سالی که هر جا اسم بهزاد پکس اومد سینه سپر کردم و تعریفش رو کردم …
خسته نباشید نویسندهی عزیز.
خوشحالم به مسائل مهم جامعه پرداختید و براش وقت گذاشتید. این رمان رو پیشنهاد میکنم… مضمون زیبایی داره.