نام کتاب: دل من وسعت دریاست اگر بگذارند نویسنده: silversea horse ژانر: اجتماعی، عاشقانه خلاصهی داستان: داستان از زبان زنی بیان میشه که تو زندگیش همه چی داره. پول، شهرت، عشق، فرزند، درس خونده، به همه جا رسیده، اما…
– خانم منصوری، آقای کریمیان اومده. – بگین بیاد تو. گوشی رو گذاشتم و دوباره مشغول کارم شدم. صدای در رو شنیدم. – بفرمایید تو. اون قدر عصبانی بودم که حتی نگاه نکردمش. متوجه شدم که روی نزدیک ترین صندلی نشست. چند دقیقه گذشت، می دونستم معذب شده اما اهمیت نمی دادم. – خانم… سرم رو بالا کردم. – آقای کریمیان، بذارین از همین الان مشخص کنم در مورد چه چیزی قراره حرف بزنیم.
نگاهم کرد: – بفرمایید. – برای من توضیح بدید که چرا اون دستگاه کار نکرد. – دارم روش کار می کنم. پوزخند زدم. – چه جالب! دارید روش کار می کنید. پس بهتون کمک می کنم تا بیشتر روش کار کنید. من امروز دادگاه بودم.
رمان خانه سیاه است
با تعجب نگاهم کرد. ادامه دادم: – تعجب نداره. از بنده شکایت شده. حق هم دارن! دستگاه تنفسی که از شرکت من بیرون اومده و مهندس بی لیاقتی مثل من نفهمیده که تمام اِلمان های این دستگاه از جنس های درجه هزارم چینی هست، باعث مرگ یک خانم باردار و جنینش شده. خوب کمکتون کردم؟
هنوز انگار تو شوک بود. بیشتر به هم ریختم: – مگه من خودم از آلمان قطعات درجه یک وارد نمی کنم؟ جنس چینی چه کار می کنه تو شرکت من؟ آقای کریمیان دو نفر مردن و من هیچ مسئولیتی ندارم. شما بودید که اون دستگاه رو طراحی کردید، قطعاتش رو خریدید و خودتون هم تحویل بیمارستان دادید. من این رو به قاضی گفتم و قراره برای دادگاه بعد شما به عنوان متهم ظاهر بشید. شیر شد یه دفعه. – شما حق نداشتید…