دانلود دلنوشته دلنوشتههای من از مفرانه به صورت pdf، اندروید، لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
حالا بعد از گذشت ۱۰ سال از اون روزا ، حالا که نزدیکه تولد ۳۰ سالگیمه ، وقتی که دارم همه ۱۰ سال گذشته رو از روزی که تو دانشگاه به خودم گفتم “از امروز تا ۱۰ سال دیگه فقط فرصت زندگی داری” تا امروز که نزدیک تموم شدن اون ۱۰ سال هست رو مرور می کنم می بینم که هنوزم فرصت دارم ، اما دیگه نه واسه زندگی کردن ، واسه زندگی دادن ، به کسایی که زندگیشون بند زندگیه منه …
میدونی خیلی فکر کردم که چی شد که به من نزدیک شدی، تویی که با اون بلای که مینا سرت آورد باید از ریسمون سیمون سیاه سفید هم بترسی، چطوری شد که جرات کردی دوست دختر بگیری؟ اونم با اون خانواده! حالا میدونم چون میدونستم آدمی نیستم که آویزون شم. میدونستی من کسی نیستم که مثل مینا غرورم رو بزارم زیر چام و له- له بزنم دنبال تو، چون میدونستی وقتی هیچکس یعنی هیچکس نمیفهمه که دوست پسرمی، میدونستی تو چه شرایط روحی هستمم گیر دادی به اینکه بیام پیشت، تو میدونستی چقدر میخوامت، واسه همین خرم کردی که فقط میخوام موهات رو ببینم. هه! فقط موهام رو دیدی که چی فکر کردی؟ گفتن اون چند تا لغت معنیش محرمیته، میدونی مذهبیتت هم احمقانه است. انقدر احمقانه که فکر کردی اون چند تا لغت عربی فقط به درد این میخوره که هر وقت خواستی با یکی باشی بخونی و پیش وجدان خودتت خیال راحت کنی. نه آقای محترم! هه اون مامان رو منبر بروت بهت نگفته که واسه دختر باید باباش هم راضی باشه؟ البته که نگفته. اصلاً چرا باید بگه پسرش حواسش هست که دختر بودن طرف زیر سوال نره انقدر نبودی که بفهمی منه دختر دل به دلت بستم که رو این حرف مسخرت حرف نزدم نفهمیدی چون میخواستمت باهات امدم. انقدر احمق بودی که نفهمیدی من چقدر دوستت دارم. نفهمیدی عاشقت بودم. اونوقت حالا بعد این همه لباس عروسیم رو به رخم میکشی؟ تو حتی انقدر من رو نشناختی که بدونی واسه پیجوندن من لازم نیس این همه فیلم بازی کنی! چی میگی واسه خودت؟ تو چی تو چقدر من رو شاختی؟ متاسفم برات ک شناختت از من همین قدره…