دانلود داستان شمع سیاه نودهشتیا
نام داستان : شمع سیاه
نویسنده : radvin0090
ژانر : تراژدی غمگین
خلاصه :
و مانند انسان سالمی که به یک دیوانه نگاه می کند ، نگاهم می کند.
فقط یک دیوانه می تواند این نگاه را بفهمد.
طوری به آدم نگاه می کنند ؛ که خودت از مشکلت خجالت بکشی و سعی کنی مثل آنها ؛ که به نظر خودت سالم هستند زندگی کنی ؛ ولی بعدا معلوم می شود ، تو دیوانه نیستی! همه دیوانه اند.
*******
#The black candle #
اول:
سعی می کنم دقیق جای شمع و تخته را تنظیم کنم و مربع کوچک را روی صفحه تکان می دهم.
_ ای بابا ما رو چه به این کارا !!
به سمت دستشویی می روم ؛ که زنگ در خانه به صدا در می آید.
می خواهم اول به دستشویی بروم ؛ ولی این زنگ انگار خیال قطع شدن ندارد.
با هزار جور فحش از پیش تایین شده در را باز کردم ؛ تا نثار هر کسی که پشت در است بکنم ؛ که با چهره آشنا و خندان یک نفر رو به رو می شوم.
همان طور که توی شوک هستم ، از کنارم رد می شود و من در را پشت سرش می بندم.
روی مبل می پرد..
+ سوپرایز شدیا ، نقد یهویی اومدم؟
سرم را آرام آرام تکان می دهم..
+ الو آیا کسی اون توئه؟ بابا چرا حرف نمی زنی؟
_ خب چی بگم! خیلی وقت بود منتظرت بودم.کم کم داشتم ناامید می شدم.
با همان لبخند می گوید : شرمنده دیگه من که بدم نمیاد با پرواز مستقیم بیام به این خراب شده!
حالت چشمانش تغییر نمی کند و فقط لبخندش گل وگشادتر می شود.
+ خب این همه منتظر من بودی ؛ که بشینی یه دست بهم زل بزنی؟
می خواهم حرفی بزنم ؛ که صدای تلفن بلند می شود.
راستشو بگم چیزی از رمان حالیم نشد.سه بار هم خوندمش ولی اخر نفهمیدم کی ب کیه
واقعا زیبا بود شخصیت پردازی عالی پیچش عالی اما یکم مبهم بود من شخصا بار سوم گرفتم داستانو