دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم

دانلود داستان زنان ممنوعه نودهشتیا

hym6 photo 2021 02 16 21 27 10 300x300 - دانلود داستان زنان ممنوعه نودهشتیا

دانلود داستان زنان ممنوعه نودهشتیا

نام کتاب: زنان ممنوعه
نویسنده: دختر تابستان کاربر نودهشتیا
ژانر : اجتماعی _ تراژدی
صفحه آرا: فاطمه السادات هاشمی نسب
طراح جلد: SADAT.82
ویراستار: افسون دانشمندی
تعداد صفحه: ۳۰
تهیه شده در انجمن نودهشتیا
دانلود رمان تراژدی
خلاصه: به راستی سخت نشده است ترجمه کردن تنهایی؟ مگر خط خوردن از اذهان دیگران به همین راحتی‌ست؟ روزی به چنان مقصدی می‌‌‌‌رسی که در پرتگاه دست‌‌‌‌هایش، وسوسه‌‌‌‌ی بودن یا نبودن درونت را می‌‌‌کاود!
تو می‌‌‌‌مانی و یک ترس عمیق، تو‌ می‌مانی و بی‌‌‌پروایی سطرهای مه آلود که از درد فراموشی‌‌‌ست! تو ‌می‌‌‌مانی و هجی کلمات! نیلوفرهای آبی، رزهای قرمز، کاج‌‌‌های سبز و… و انسان‌‌‌های.‌.. ؟ به راستی انسان‌‌‌‌ها چه رنگی‌‌‌اند؟ رنگ خون؟ رنگ غرور؟ رنگ خودخواهی و یا شاید رنگ برتری!

پیشنهاد ما
رمان عصیانگرقرن | سادات۸۲ و پردیس ۸۲۰ کاربران انجمن نودهشتیا
رمان سرآغاز تلخ l معصومهE کاربر انجمن نودهشتیا

مقدمه:
من دخترم…
با تمام حساسیت‌‌‌های دخترانه‌‌‌ام…
با تلنگری بارانی می‌‌‌شوم،
با جمله‌‌ای رام می‌‌‌شوم،
هنوز هم با عروسک‌‌‌هایم حرف می‌‌‌زنم،
هنوزم هم برایشان لالایی می‌‌‌خوانم.
هنوزم هم با مدادرنگی خانه رویاهایم را به تصویر می‌‌‌کشم.
آری من یک دخترم

آهنگ را پلی می‌کنم.
گوشه‌‌‌ی اتاق می‌‌‌‌‌‌روم و خود را لابه‌لای پتوی خاکستری رنگم مخفی می‌‌‌کنم!
آهسته آهسته چشمانم باریدن می‌گیرند و بر زمینِ گونه‌هایم می‌‌‌‌‌‌چکند. اشک‌هایم در کسری از ثانیه تمامِ صورتم را لمس می‌‌‌کنند.
هوا گرم است؛ اما قلبِ فِسُرده و یخ‌زده‌ام تمامِ بدنم را منجمد کرده. به صفحه ی گوشی نگاه می کنم‌ و پلکی می‌‌‌زنم. اشک‌هایم سیلی عظیم به سمت گونه‌هایم به راه می‌اندازند. با لب‌های خشک و ترک خورده‌ام که حالا با اشک‌های شور و داغم تر شده‌اند. آهنگ را با صدای خفه و از ته گلویم زمزمه می‌کنم:
– لالا کن دختر زیبای شبنم، لالا کن رویه زانویه شقایق.
بخواب تا رنگ بی مهری نبینی، تو بیداریه که تلخه حقایق.
تو مثله التماس من می‌مونی که یک شب روی شونه هاش چکیدم.
( لالایی – علی زندوکیلی )
دلم می‌‌‌‌خواهد لحظه‌‌‌ای بر می‌‌‌گشتم به عقب، همان زمان‌‌‌ها که تازه عاشق شده بودم و دل به دلدارم داده بودم. اما حیف که زمان به عقب باز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد، دلم می‌‌‌خواهد برگردم به عقب و آنقدر بی‌‌‌کس عروس عشق‌‌‌ام نشوم. آنقدر بی‌‌‌کس راهی خانه همسرم نشوم. اما حیف و صد حیف که برگشتی امکان پذیر نیست. با پاهای لرزانم از روی تخت بلند می‌‌‌شوم و دفتر خاطراتم را که یادآور همان لحظات تلخ است را باز می‌‌‌کنم؛ شروع می‌‌‌کنم به خواندن سطر به سطر گذشته‌‌ام.

پیشنهاد نودهشتیا
دانلود دلنوشته تک مروارید نودهشتیا
دانلود رمان نگهبانان طبیعت نودهشتیا

دانلود رمان جدید

  • اشتراک گذاری
تبلیغات
https://98ea.ir/?p=10447
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات متنی
درباره سایت
بزرگترین سایت رمان داستان دلنوشته نودهشتیا
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب رمان | نودهشتیا مرجع رمان رایگان با لینک مستقیم " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.