نام کتاب: آلن یازم
نویسنده: نینا ساعی کاربر نودهشتیا
ژانر : درام، اجتماعی، تاریخی
صفحه آرا: فاطمه السادات هاشمی نسب
طراح جلد: SADAT.82
ویراستار: NINA4011
تعداد صفحه: ۱۵
تهیه شده در انجمن نودهشتیا دانلود رمان اجتماعی
خلاصه: چه تلخ تجربه کرد، ایستادن در مقابل طوفان تنهایی را…
روزهای دلتنگیش را به امید نفس های بهار
و چه بی پروا جوانه کرد در التهاب مرموز شب و چه بی دریغ گلبرگ هایش را به آغوش سرد باد سپرد، همچون نشانه ای برای نیلوفران سرزمینش، بی آنکه بداند گلبرگ ها بی نشان بودند؛ قاصدک ها گلبرگ ها را در جاده آسمان دیدند و همهمه ای شد. آسمانیان و زمینیان خواندند:
براستی باد به کدامین سرزمین برد، گلبرگ های نیلوفر را در این تاراج گلبرگ…
سخن نویسنده:
آلن یازم در زبان ترکی به معنی سرنوشت من هست. داستانی که می خواهم بنویسم نه عاشقانه ست، نه تخیلی، نه ترسناک؛ بلکه داستان زندگی سه نسل قبل، یعنی مادر، مادر بزرگم…
مقدمه:
زندگی بار گرانیست بر دوش زمان
و زمان در گذر است…
این همه مردم خاکی
همگان هم سفرند
سفری بی آغاز…
که سرانجام رَهَش، همچون راز
و قطاریست زمان
که سوارند بر آن، اهل جهان…
تا در این عالم دنیا هستند
هر که را هست سرایی، بر این چرخِ روان
که ببینید احوال جهان را
از قابِ پنجره کوپه ی خود…
دردها، شادی ها، اشک ها، لبخندها
و خودش نیز، گرفتار غم این سفر است!
که کدامین منزل؟
منزل آخر اوست؟
و کجا خواهد رفت؟
و چه ها خواهد شد؟
و…
راوی: فاطمه بانو
در حیاط خانه ایستاده بودم و قاصدک زیبابی در دست داشتم. دست های کوچکم را باز کردم و در او دمیدم که قاصک زیبا، رقص کنان، اوج گرفت و به آسمان رفت؛ داشتم با چشم قاصدک را دنبال می کردم که در باز شد و پدر به خانه آمد. در آغوش پدر جای گرفتم و همراه او وارد خانه شدیم که پدر رو به مادرم زینب بانو کرد و نوید این را داد که در شهر تبریز عمارت بزرگی را خریداری کرده است و بار و بندیلمان را جمع کنیم تا به تبریز برویم و همگی با هم در آن خانه ای که پدرم خریداری کرده بود زندگی کنیم.